بشکست چشم مست تو جانا خمار ما
بربود زلف شست تو از دل قرار ما
از آه بی دلان که برآرند صبحدم
آشفته گشت زلف تو چون روزگار ما
دایم خیال قدّ تو در دیده ی منست
زیرا که جای سرو بود در کنار ما
از پا درآمدم ز غم روی آن صنم
نگرفت دست دل شبکی آن نگار ما
دیدم بسی جهان و بگشتم به عشق او
کس نیست در جهان وفا همچو یار ما
گفتم شکار زلف تو گشتم ستمگرا
گفتا که هست خلق جهانی شکار ما
گفتم وفا و مهر نداری چرا بگو
مست فراغتی تو ز احوال زار ما
کارم خراب از غم و بارم به دل ز عشق
روزی نظر فکن تو در این کار و بار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و دلتنگی شاعر نسبت به معشوقش پرداخته است. شاعر از زیباییهای چهره و زلف معشوق سخن میگوید و میگوید که چگونه این زیباییها آرامش را از او گرفتهاند. او از غم و دلشکستگی ناشی از عشق صحبت میکند و بیان میکند که در این دنیا کسی به وفا و محبت معشوقش نیست. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که نگاهی به حال و روز او بیندازد و به درد و رنجی که عشق به او وارد کرده است، توجه کند.
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو دل ما را تسخیر کرد و حال ما را خراب کرد. زلفهای خوش حالت تو آرامش را از دل ما گرفتند.
هوش مصنوعی: آه و نالهٔ دلشکستگان در صبحگاه باعث شد تا زلفهای تو به هم بریزد، مانند آنچه که بر روزگار ما گذشته است.
هوش مصنوعی: همیشه تصویر قامت تو در چشمان من وجود دارد، چرا که در کنار ما، جایی برای سرو وجود دارد.
هوش مصنوعی: از شدت غم روی آن معشوق، تمام نیرویم را از دست دادم و دل شبانهام را دیگر نتوانست در دست بگیرد.
هوش مصنوعی: من در جاهای زیادی سفر کردهام و خیلی از مردم را دیدهام، اما هیچکس در این دنیا به اندازه یار من وفادار نیست.
هوش مصنوعی: گفتم که گرفتار زیباییهای زلف تو شدهام و مرا مورد آزار و ستم قرار دادهای. او در پاسخ گفت که مردم جهان همگی در دام جذابیت ما قرار دارند.
هوش مصنوعی: گفتم چرا وفا و محبت نداری، تو که در آرامش خود، از حال و روز نزار ما بیخبری؟
هوش مصنوعی: دلم پر از غم است و بار سنگینی از عشق بر دوشم سنگینی میکند. خواهش میکنم یک بار به حال و روز ما نگاهی بینداز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
[...]
آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما
در نیک و بد موافق و انده گسار ما
وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش
زایشان همیشه عیش دل روزگار ما
رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک
[...]
آمد بهار خرم آمد نگار ما
چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما
آمد مهی که مجلس جان زو منورست
تا بشکند ز باده گلگون خمار ما
شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی
[...]
یارب به آب این مژه اشکبار ما
کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما
از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او
گردی به دامنش مرساد، از غبار ما
ای دل درین دیار، نشان و نام جوی
[...]
ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما
چونست حال آن صنم گلعذار ما
باشد عنایتش به سوی خستگان هجر
یا دارد او فراغتی از روزگار ما
بربود دل ز دستم و درپای غم فکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.