گنجور

 
جهان ملک خاتون

بشکست چشم مست تو جانا خمار ما

بربود زلف شست تو از دل قرار ما

از آه بی دلان که برآرند صبحدم

آشفته گشت زلف تو چون روزگار ما

دایم خیال قدّ تو در دیده ی منست

زیرا که جای سرو بود در کنار ما

از پا درآمدم ز غم روی آن صنم

نگرفت دست دل شبکی آن نگار ما

دیدم بسی جهان و بگشتم به عشق او

کس نیست در جهان وفا همچو یار ما

گفتم شکار زلف تو گشتم ستمگرا

گفتا که هست خلق جهانی شکار ما

گفتم وفا و مهر نداری چرا بگو

مست فراغتی تو ز احوال زار ما

کارم خراب از غم و بارم به دل ز عشق

روزی نظر فکن تو در این کار و بار ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

[...]

مجیرالدین بیلقانی

آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما

در نیک و بد موافق و انده گسار ما

وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش

زایشان همیشه عیش دل روزگار ما

رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک

[...]

مولانا

آمد بهار خرم آمد نگار ما

چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما

آمد مهی که مجلس جان زو منورست

تا بشکند ز باده گلگون خمار ما

شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی

[...]

سلمان ساوجی

یارب به آب این مژه اشکبار ما

کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما

از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او

گردی به دامنش مرساد، از غبار ما

ای دل درین دیار، نشان و نام جوی

[...]

جهان ملک خاتون

ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما

چونست حال آن صنم گلعذار ما

باشد عنایتش به سوی خستگان هجر

یا دارد او فراغتی از روزگار ما

بربود دل ز دستم و درپای غم فکند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه