در فراقت جز غمم کس یار نیست
غم بسی دارم ولی غمخوار نیست
دل ببرد از دستم و یاری نکرد
هیچ مشکلتر از این بر کار نیست
غم ز دل کم نیست ما را در فراق
هیچ غم چون شادی اغیار نیست
کار دل بردن بود آسان ولی
دل ببرد از دستم و دلدار نیست
بار عشقش بر دلم بسیار هست
در دلش از مهر ما آثار نیست
چون قدش سروی نروید در چمن
چون رخش یک گل در این گلزار نیست
گفتم ای دل صبر باید در غمش
گفت دردا صبر با ما یار نیست
نگذرد یک لحظه کاندر عشق او
قصّه ی ما در سر بازار نیست
بار بسیارست از غم بر دلم
از چه رو ما را به کویت بار نیست
چون که من اقرار کردم بندگی
بعد از این اقرار من انکار نیست
گر بخوانی ور برانی بنده ایم
در جهانم جز تو استظهار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر دو عالم شد همه یک بارنیست
در زمین ریگی همان انگار نیست
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
گر زبان در من کشند انکار نیست
مدعی را حد این اسرار نیست
قصه ی مجنون هم از مجنون شنو
عاقلان را با مجانین کار نیست
گر زبان طعن شد بر من دراز
[...]
از تو بر خاطر مرا آزار نیست
بی تو در ملک جهانم کار نیست
گر به جای من ترا عشاق هست
جز تو در عالم مرا دلدار نیست
تا نخواهی صحبت اغیار نیست
[...]
روزه داری را که با خود کار نیست
جز بدیدار خدا افطار نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.