گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

از تو بر خاطر مرا آزار نیست

بی تو در ملک جهانم کار نیست

گر به جای من ترا عشاق هست

جز تو در عالم مرا دلدار نیست

تا نخواهی صحبت اغیار نیست

ور به جان جویی وصال یار نیست

فتنه انگیزی، بلاجویی و کژ

در جهان چون آن بت عیار نیست

در سرا بستان فردوس برین

مثل رویت یک گل بی خار نیست

در همه بازار صرافان عشق

همچو روی زرد من دینار نیست

چون لبش از مصر شکر برنخاست

چون دو زلفش مشک در تاتار نیست

چشم او را گفتم، ای خونخوار مست

در جهانی مستی چو تو خونخوار نیست

گفت ترک مست چون خنجر کشید

جز بلاانگیزی او را کار نیست

چند بار هجر بر جانم تهی

بر درش چون عاشقان را بار نیست

ای دل بیچاره، یک چندی بساز

طاقتم هر بار بود، این بار نیست

غم بر احوال جهان تا کی خوری

خسروا، گر مر ترا غمخوار نیست