از تو بر خاطر مرا آزار نیست
بی تو در ملک جهانم کار نیست
گر به جای من ترا عشاق هست
جز تو در عالم مرا دلدار نیست
تا نخواهی صحبت اغیار نیست
ور به جان جویی وصال یار نیست
فتنه انگیزی، بلاجویی و کژ
در جهان چون آن بت عیار نیست
در سرا بستان فردوس برین
مثل رویت یک گل بی خار نیست
در همه بازار صرافان عشق
همچو روی زرد من دینار نیست
چون لبش از مصر شکر برنخاست
چون دو زلفش مشک در تاتار نیست
چشم او را گفتم، ای خونخوار مست
در جهانی مستی چو تو خونخوار نیست
گفت ترک مست چون خنجر کشید
جز بلاانگیزی او را کار نیست
چند بار هجر بر جانم تهی
بر درش چون عاشقان را بار نیست
ای دل بیچاره، یک چندی بساز
طاقتم هر بار بود، این بار نیست
غم بر احوال جهان تا کی خوری
خسروا، گر مر ترا غمخوار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی سروده شده است. شاعر به بیان احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد و میگوید که بدون او زندگی معنایی ندارد. او به زیبایی و خاص بودن معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز در جهان نمیتواند جای او را بگیرد. شاعر همچنین به درد و رنج ناشی از جدایی اشاره میکند و از تحمل این آلام ناتوان شده است. او از بیکسی و گوشهنشینی نسبت به عشق یاد میکند و در نهایت از معشوق درخواست میکند که به یاد او باشد و غم را از دلش دور کند.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که اگر تو در ذهن من نباشی، هیچ درد و رنجی حس نمیکنم. اما بدون تو، در این دنیا هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم و زندگیام بیمعناست.
هوش مصنوعی: اگر غیر از من، عشاق دیگری در این دنیا وجود دارند، اما من فقط تو را در دل خود دارم و هیچ دلدار دیگری برایم نیست.
هوش مصنوعی: اگر نخواهی با دیگران سخنی بگویی، یعنی صحبتهای غیر خودت را نمیپذیری، پس در جستجوی رسیدن به معشوق هم نخواهی بود.
هوش مصنوعی: فتنهانگیزی و مشکلاتی که در دنیا وجود دارد، مانند بتهای بدریخت و بیارزش است.
هوش مصنوعی: در باغ بهشتی، مثل روی تو، هیچ گلی وجود ندارد که خاری داشته باشد.
هوش مصنوعی: در تمام بازار عشق، مانند چهره زرد من، پول و ثروتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد لب او شیرینی ندارد و مانند زلفهایش، جذابیتی ندارد.
هوش مصنوعی: به چشمان او گفتم، ای کسی که از خون و درد دیگران لذت میبری، در این دنیا هیچ کس به اندازه تو مست و بیخیال نیست.
هوش مصنوعی: گفتند که آن ترک مست هنگامی که خنجر را از غلاف بیرون آورد، تنها کارش ایجاد دردسر و مشکلات است.
هوش مصنوعی: چند بار بیتابی و جدایی را تحمل کردهام تا در درگاه او بایستم، اما همچنان مثل عاشقان دیگر، از باری که بر دوش میگذارم، آزاد نیستم.
هوش مصنوعی: ای دل بیچاره، چند وقتی صبر کن؛ همیشه تحمل سختیها برایت ممکن بوده، اما امسال نمیتوانی.
هوش مصنوعی: ای خسرو، تا کی میخواهی به خاطر وضعیت جهان غمگین باشی، اگر کسی نیست که به حال تو cares?
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر دو عالم شد همه یک بارنیست
در زمین ریگی همان انگار نیست
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
گر زبان در من کشند انکار نیست
مدعی را حد این اسرار نیست
قصه ی مجنون هم از مجنون شنو
عاقلان را با مجانین کار نیست
گر زبان طعن شد بر من دراز
[...]
روزه داری را که با خود کار نیست
جز بدیدار خدا افطار نیست
در فراقت جز غمم کس یار نیست
غم بسی دارم ولی غمخوار نیست
دل ببرد از دستم و یاری نکرد
هیچ مشکلتر از این بر کار نیست
غم ز دل کم نیست ما را در فراق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.