سر من در غم سودای تو بی سامانست
درد من در غم هجران تو بی درمانست
دل اگر بردی و بازم ندهی نیست عجب
کار دل سهل بود لیک سخن در جانست
گر به وصلم بنوازی چه شود ای دلبر
سایه ی لطف عمیم تو به بسیارانست
تو به خواب خوش و فارغ ز دل سوختگان
که همه شب به سر کوی تو صد افغانست
بار بسیار از ایام مرا هست به دل
لیک بار غم هجر تو مرا بار آنست
گرچه در پیش دلم عشق تو بس جان سوزست
مشکل آنست که پیشت غم ما آسانست
خبرت نیست نگارا تو که از شدّت هجر
خون دل در غمت از دیده ی ما بارانست
ز جفای تو شدم گرد جهان سرگردان
تو وفا کن که وفا عادت دلدارانست
چه غمت گر چو من و صد نبود در عالم
زآنکه با هجر رخت ساخته، غمخوارانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از غم و درد ناشی از جدایی معشوق صحبت میکند. او بیان میکند که غم دوری محبوبش بیپایان و درمانناپذیر است. دل او در عذاب است و اگر معشوق دلش را برباید، طبیعی است که این اتفاق بیفتد. شاعر به محبوب میگوید که اگر او به او محبت کند، چه اتفاقی خواهد افتاد و از فاصله او به شدت متاثر است. او به یاد میآورد که شبها به یاد محبوبش ناله میکند و بار سنگین این جدایی بر دوش اوست. همچنین، شاعر از درد و رنج خود به خاطر دوری معشوقش میگوید و اشاره میکند که غم او در دل دیگران دیده نمیشود. در نهایت، او از محبوبش میخواهد که وفادار باشد، زیرا وفا برای دلداران از لوازم عشق است.
هوش مصنوعی: دلم به خاطر عشق تو آشفته و بیقرار است و ناراحتی من به خاطر دوری از تو هیچ درمانی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دل مرا بردی و دوباره به من ندهی، جای تعجبی نیست. کار دل آسان است، اما کلام بر جان انسان تأثیر عمیقتری دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو به من محبت کنی، ای معشوق، چه خواهد شد؟ سایهی لطف و رحمت تو بر بسیاری گسترده است.
هوش مصنوعی: تو در خواب خوشی به سر میبری و از دلهای سوخته غافلی، در حالی که تمام شب در کوی تو، بیقراری و نالههای فراوانی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: من در دل خود بار زیادی از روزها را حس میکنم، اما آنچه که واقعاً بر دوش من سنگینی میکند، غم جدایی توست.
هوش مصنوعی: اگرچه عشق تو در دل من بسیار آتشین و جان سوز است، اما مشکل اینجاست که در حضور تو، غم و اندوه ما به راحتی فراموش میشود.
هوش مصنوعی: خبر نداری ای محبوب که به خاطر شدت دوریات، خون دل ما از شدت غم در چشمانمان چون بارانی روان است.
هوش مصنوعی: به خاطر بیوفایی و ظلم تو به این سو و آن سو میروم و در بلاتکلیفی به سر میبرم. اما تو ای محبوب، وفا کن چون وفا کردن ویژگی و عادت دلبران و عاشقان است.
هوش مصنوعی: نگران نباش، حتی اگر در این دنیا کسی به اندازه من غمگین نباشد، چون من با جدایی تو کنار آمدهام و دوستیها و غمخوارانی دارم که به من آرامش میبخشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم پرنور که مست نظر جانانست
ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست
خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد
سجده گاه ملک و قبله هر انسانست
هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم
[...]
دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست
بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست
گه آنست که جان خو ز بدن باز کند
که میان من و جان وقت غم هجرانست
غم تن نیست که تن در وطن خویشتنست
[...]
دیده ام در رخ جان پرور تو حیرانست
زآنکه حسن رخت امروز دو صد چندانست
خسته ی روز فراقت شده ام مسکین من
که بیا لعل شکرخای تواش درمانست
صبح وصل تو ندیدیم و بشد عمر در آن
[...]
میر میخانهٔ ما سید سر مستانست
رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابیست که در دور قمر تابانست
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
[...]
در نهان خانه وحدت قمری پنهان است
که همو جان جهانست و همو جانانست
هیچ جا نیست وزو هیچ محل خالی نیست
عقل حیرت زده در شیوه او حیرانست
پیش ما قاعده اینست، مسلم دارید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.