بیا که آتش عشقم ز هجر در جانست
بیا که درد دلم را وصال درمانست
صبا برو بر دلبر سلام من برسان
بگو بیا که جهان از غم تو ویرانست
وفا بریدی و عهدم به باد بردادی
طریق عهد شکستن نه کار مردانست
دلا توقّع یاری مدار ازین دوران
که نام عهد نباشد چه جای پیمانست
به درد عشق رخت بر جهان ترّحم کن
که دوست نیست یکی دشمنم فراوانست
چه نیکبخت کسانی که اهل وصل تواند
چو بخت یار نباشد مرا چه تاوانست
اگرچه دشمن بدگو سرآمدست به جور
تو پای دار دلا زآنکه دست ایشانست
اگر جهان همه طوفان بود به دولت دوست
چو نوح هست به دستم چه غم ز طوفانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شعلههای عشق و دلتنگی خود برای معشوق سخن میگوید و از او درخواست میکند که بیاید و دردهایش را درمان کند. او به دلسردی از وعدههای شکسته اشاره میکند و میگوید که در این دوران نمیتوان به یاری امیدوار بود. شاعر از درد عشق و تنهایی خود شکایت کرده و به سرنوشت بدبخت کسانی که به وصال محبوب میرسند، حسرت میخورد. همچنین، به وجود دشمنان و غصههایشان اشاره کرده و در نهایت، از استقامت در برابر طوفانهای زندگی به دلیل داشتن دوست سخن میگوید.
هوش مصنوعی: بیایید که عشق من از دوری آتش گرفته و در درونم شعلهور است. بیایید که تنها راه درمان درد دل من، رسیدن و پیوستن به شماست.
هوش مصنوعی: ای نسیم، برو و به محبوبم سلام برسان و بگو که بیا، زیرا دنیا به خاطر غم تو در حال ویرانی است.
هوش مصنوعی: وفا و صداقت را رها کردی و عهد و پیمان مرا نادیده گرفتی. شکستن عهد و پیمان کار اشخاص با شخصیت و بزرگوار نیست.
هوش مصنوعی: ای دل، از این زمان انتظار یاری نداشته باش، چون نامی از عهد و پیمان نیست و در این دوران هیچ اعتماد و اطمینانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر درد عشق، بر این دنیا رحم کن، زیرا دوستانی پیدا نمیشود و دشمنان بسیارند.
هوش مصنوعی: کسانی که به وصال معشوق دست مییابند، واقعا خوشبخت هستند. اما وقتی بخت و اقبال من یاری نمیکند، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: هرچند دشمنان تو در حال بدگویی و آزار هستند، اما باید پایدار بمانی و تسلیم نشوی، زیرا آنها تنها در خیال و کلام خود قدرت دارند.
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا پر از مشکلات و چالشها باشد، اما با حمایت و عشق دوست به مانند نوح که در طوفانها نجات یافت، من نگران هیچ چیز نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمال دین محمد محمد آنکه برای
جمال حضرت و صدر و وزیر سلطانست
نفاذ حکم و قضا و قدرت قدر وسع آنک
به حل و عقد ممالک منوب دورانست
سپهر برشده تا رای روشنش دیدست
[...]
دلم در آرزوی عشق روی جانانست
بعشق می نرسم این همه بلا زانست
همه ازین سوی عشقست هر چه رنج و بلاست
چو جان بعشق گروکشت کار اسانست
چو اهل عشق نباشی و لاف عشق زنی
[...]
به قامت تو که تشویش سرو بستان است
به طلعت تو که تشویر ماه تابان است
به ابروی تو که جفت است و در جهان طاق است
به گیسوی تو که دلگیر تر ز قطران است
به سینه ی تو که از رشک اش آب گردد سیم
[...]
اگرچه بلبل طبعم هزار دستانست
حدیث من گل صد برگ گلشن جانست
ز بیم چنگل شاهین جان شکار فراق
دلم چو مرغ چمن روز و شب در افغانست
چو تاب زلف عروسان حجله خانه ی طبع
[...]
بنای خاطر ما از غم تو ویرانست
ز سوز عشق رخت آتشیم در جانست
اگر ز من طلبد جان از او دریغم نیست
هزار جان عزیزم فدای جانانست
به عید روی تو گفتم به دل چه چاره کنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.