گنجور

 
جهان ملک خاتون

آن روی نگویند مگر صورت جانست

و آن چشم نگویند مگر قوت روانست

و آن زلف نباشد مگر آن عنبر سار است

و آن لب نتوان گفت که از دیده نهانست

تشبیه به مه روی تو را چون بتوان کرد

و آن قد دلارای مگر سرو روانست

آنی تو سراسر که همه مایه ی لطفی

در جان من این آتش عشق تو از آنست

عمریست که در حسرت یک لحظه وصالت

خون دلم از دیده ی غمدیده روانست

چون ترک غم عشق تو ای دوست بگویم

تا جان بودم در تن و تا سعی و توانست

مشکل همه اینست که آن دلبر بی مهر

با ما به زبانست و دلش با دگرانست

ای دوست چو بوسیدن پایت نتوانم

از دور دعای منت آخر چه زیانست

بوی سر زلفین توأم مایه روحست

لعل لب شیرین توأم قوّت جانست

ای دل غم ایام بگو چند توان خورد

بسیار مخور غصّه که عالم گذرانست

نومید نشاید که کنی بنده ی خود را

بر لطف تو امّید مرا هر دو جهانست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست

ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست

از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند

این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست

چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگ‌به‌رنگند

[...]

مسعود سعد سلمان

هجران تو ای شهره صنم باد خزانست

کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست

در طبع نشاطم طمع وصل چنانست

در باغ دلم باد فراق تو همانست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

رازی ز ازل در دل عشاق نهانست

زان راز خبر یافت کسی را که عیانست

او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست

زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست

گویند ازین میدان آن را که درآمد

[...]

وطواط

صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست

خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست

آراسته از طالع او روی سپهرست

افروخته از طلعت او صحن جهانست

در خدمت او تقویت خرد و بزرگست

[...]

فلکی شروانی

ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن

گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست

روئیست در آن چشم جهانی متحیر

زلفی که پریشانی احوال جهانست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه