میر میخانهٔ ما سید سر مستانست
رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابیست که در دور قمر تابانست
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
تو مپندار که او از نظرم پنهانست
گر فروشند به صد جان نفسی صحبت او
بجز ای جان عزیزم که نکو ارزانست
گنج اگر می طلبی در دل ما می جویش
ز آنکه گنجینهٔ او کُنج دل ویرانست
دُردی درد به من ده که خوشی می نوشم
من دوا را چه کنم درد دلم درمانست
رند مستی به تو گر روی نماید روزی
نعمة الله طلب از وی که مرا جانانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به معرفی میخانه و ساقی خود میپردازد، که او را سید سر مستان نامیده و بیان میکند که رندانی که به دنبال میباشند، باید از او طلب کنند. نور چشم او روشنیدهنده است و به واسطه آن همه چیز را میبیند. او به شاعر نزدیک است و از دید او پنهان نمیشود. اگر کسی بخواهد به گفتگو با او بپردازد، هیچ چیز با ارزشتر از او و جان عزیزش نیست. گنج واقعی در دل و احساسات او نهفته است. شاعر از درد و غصهاش صحبت میکند و میگوید که این درد، زندگیاش را شیرین میکند. در نهایت، او از رند مست میخواهد تا روزی به او روی آورد و نعمتهای خدا را طلب کند.
هوش مصنوعی: ساقی ما که در میخانه حضور دارد، شخصی با اصل و نسب و از نظر روحی نیز سرشار از شادی است. اگر به دنبال نوشیدنی هستی، باید بدان که او همان شخص مست و شاداب است که دلخواه توست.
هوش مصنوعی: نور چشم مانند نوری است که به کمک آن همه چیز را میتوان دید. آنچنان درخشانی دارد که مانند خورشیدی است که در کنار ماه میدرخشد.
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر زیبایی او روشنایی دارد، پس فکر نکن که او از دید من دور است.
هوش مصنوعی: اگر همه جانها را به قیمت صد جان بفروشند، هنوز هم صحبت و حضور او برای من ارزشمندتر از هر چیزی است، جز تو که ای عزیز، تو واقعاً بیقیمت هستی.
هوش مصنوعی: اگر دنبال گنج و ثروت هستی، آن را در دل ما پیدا کن؛ زیرا گنج واقعی در دل و روح ما نهفته است که شاید به ظاهر ویران به نظر برسد.
هوش مصنوعی: به من دردی بده که در عوض خوشی را تجربه کنم. حال اگر دارویی برای درد وجود داشته باشد، چه فایدهای دارد وقتی درد درونم را درمان نمیکند؟
هوش مصنوعی: اگر روزی مستی رند به تو نگاه کند، از او بخواه که نعمت خدا را به تو عطا کند؛ چرا که او محبوب من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چشم پرنور که مست نظر جانانست
ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست
خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد
سجده گاه ملک و قبله هر انسانست
هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم
[...]
دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست
بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست
گه آنست که جان خو ز بدن باز کند
که میان من و جان وقت غم هجرانست
غم تن نیست که تن در وطن خویشتنست
[...]
دیده ام در رخ جان پرور تو حیرانست
زآنکه حسن رخت امروز دو صد چندانست
خسته ی روز فراقت شده ام مسکین من
که بیا لعل شکرخای تواش درمانست
صبح وصل تو ندیدیم و بشد عمر در آن
[...]
کشتهٔ حضرت او زندهٔ جاویدانست
ایمن از مرگ بود زنده جاوید آنست
نقد گنجینه که شاهان جهان می جویند
گنج عشقست که در کنج دل ویرانست
دل ندارد به جز از خدمت دلدار مراد
[...]
در نهان خانه وحدت قمری پنهان است
که همو جان جهانست و همو جانانست
هیچ جا نیست وزو هیچ محل خالی نیست
عقل حیرت زده در شیوه او حیرانست
پیش ما قاعده اینست، مسلم دارید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.