در نهان خانه وحدت قمری پنهان است
که همو جان جهانست و همو جانانست
هیچ جا نیست وزو هیچ محل خالی نیست
عقل حیرت زده در شیوه او حیرانست
پیش ما قاعده اینست، مسلم دارید
هر گدایی که ز کوی تو رسد سلطانست
دلم از دست ببردی و بهجران دادی
داستان من شوریده ازین دستانست
گر بصدنامه نویسم صفت مشتاقی
اشتیاقم بملاقات تو صد چندانست
رسم آشفتگی و وصف پریشانی ها
بی خطا چین سر زلف ترا در شانست
قاسم از شیوه سودای تو شوریده دلست
دل سودا زده با عشق تو جان در جانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف یک محبوب پرداخته است که در نهانخانهای پنهان است و همه جا حضور دارد. شاعر به عشق و اشتیاق خود اشاره میکند و میگوید هر کسی که از کوی محبوبش عبور کند، خوشبخت و بزرگ است. او همچنین از درد و رنج جدایی و تاثیر آن بر دلش میگوید و میافزاید که شوریدگیاش به خاطر عشق اوست. به طور کلی، این متن به غم و شادیهای عشق و تاثیرات آن بر روح و دل پرداخته است.
هوش مصنوعی: در دل خانهای که تنها یکی وجود دارد، پرندهای پنهان است که او روح جهان و محبوب همگان است.
هوش مصنوعی: هیچ مکانی وجود ندارد که خالی از وجود او باشد و عقل انسان در برابر روش و چگونگی او گیج و سردرگم است.
هوش مصنوعی: قاعده ما این است که هر کسی که از طرف تو به ما برسد، باید او را مانند یک سلطان تصور کنیم، حتی اگر در ظاهر گدا باشد.
هوش مصنوعی: دل من را از دست بردی و با جداییات داستان من پر از درد و تلاطم شده است.
هوش مصنوعی: اگر صد نامه بنویسم و از عشق خود حرف بزنم، اشتیاق من برای دیدار تو به مراتب بیشتر است.
هوش مصنوعی: آشفتهگی و توصیف بیقراریها، بدون اشتباه، به زیبایی چینهای موهای تو اشاره دارد.
هوش مصنوعی: قاسم به خاطر شیوه عاشقانه تو دیوانه و پر از احساس شده است. دل او که پر از عشق توست، جانش را به جان تو پیوند زده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم پرنور که مست نظر جانانست
ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست
خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد
سجده گاه ملک و قبله هر انسانست
هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم
[...]
دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست
بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست
گه آنست که جان خو ز بدن باز کند
که میان من و جان وقت غم هجرانست
غم تن نیست که تن در وطن خویشتنست
[...]
دیده ام در رخ جان پرور تو حیرانست
زآنکه حسن رخت امروز دو صد چندانست
خسته ی روز فراقت شده ام مسکین من
که بیا لعل شکرخای تواش درمانست
صبح وصل تو ندیدیم و بشد عمر در آن
[...]
میر میخانهٔ ما سید سر مستانست
رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابیست که در دور قمر تابانست
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
[...]
دلم از زلف تو آشفته و سرگردانست
جان بدیدار تو شادست ولی حیرانست
عشق دریای محیطست، بتحقیق بدان
جدول اوست، اگر قلزم، اگر عمانست
با من از دوزخ و فردوس مگویید سخن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.