دوشم گرفت از سر مستی نگار دست
گفتم مدار زحمت و از من بدار دست
گفتا چرا ملول شدی از گرفت من
گفتم از این سبب که ندارم به یار دست
عهدی کنیم تازه که در عهد عشق او
گر بر سرم زند ز غمش روزگار دست
من سر نپیچم از غم عشقش به هیچ روی
گر گیردم ز روی تلطّف نگار دست
گفتا تو سر ببازی و داری به مهر پای؟
گفتم اگر دهد به من خسته یار دست
آخر دوای درد دلم کن که در غمت
بگسست در فراق تو ما را ز کار دست
کردم نثار خاک کف پات جان خویش
جانا نمی دهد به از اینم نثار دست
سرو ارچه راستست و سرافراز در چمن
لیکن قدش ببرد ز سرو و چنار دست
گوی دلم فتاد به میدان عشق او
آخر ببرد آن بت چابک سوار دست
شاه غمت به قصد دل من سوار شد
آخر پیاده را چه بود با سوار دست
بر روی چون گلت نبود هیچ بلبلی
اندر جهان چو بنده ی مسکین هزار دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود برای محبوب سخن میگوید. او به رفتار محبوب اشاره میکند و ابراز میکند که از جدایی و فراق او رنج میبرد. شاعر از عهد و پیمان عشق یاد میکند و میگوید که اگر محبوب به او دست دهد، برایش بسیار ارزشمند خواهد بود. او از درد درون و فراق خود صحبت میکند و حتی به نثار جانش در پای محبوب اشاره میکند. همچنین زیبایی و قد محبوب را ستایش کرده و به حقیر بودن خود در برابر او میپردازد. در پایان، شاعر به ناامیدی خود نسبت به ارتباط با محبوب اشاره میکند و احساس تنهایی و بیپناهی خود را بیان میکند.
هوش مصنوعی: دیروز شب، به خاطر شور و شوق، معشوقهام مرا در آغوش گرفت. به او گفتم که زحمت را کنار بگذار و از من فاصله نگیر.
هوش مصنوعی: گفت چرا از غم من نگران و ناراحت شدهای؟ گفتم به خاطر این است که به یار و محبوبم دسترسی ندارم.
هوش مصنوعی: بیایید دوباره عهدهای ببندیم که در عشق او، اگر روزگار به سختی بر من بیفتد، مشکلی نیست.
هوش مصنوعی: من از غم عشقش هیچگاه منحرف نمیشوم، حتی اگر او به خاطر محبتش دست مرا بگیرد.
هوش مصنوعی: گفت: آیا تو میخواهی با دل و جان در عشق بازی کنی و پای از عشق نکشی؟ گفتم: اگر محبوبم دستی به من دهد و در این راه کمکی کند.
هوش مصنوعی: در پایان، تنها راه درمان درد دل من این است که تو به فکرت باشی، زیرا غم تو باعث شده است که ما از کار و زندگی خود بازبمانیم.
هوش مصنوعی: من جان خود را فدای خاک کف پایت کردم، ای محبوب؛ اما جان من کمتر از این نیست که برای دستت فدای شود.
هوش مصنوعی: سرو اگرچه در باغ به صورت راست و با افتخار ایستاده است، اما قد و قامت او از درختان سرو و چنار کوتاهتر است.
هوش مصنوعی: دل من در میدان عشق او گرفتار شده است و در نهایت آن معشوقه باوقار و چابک، مرا خواهد برد.
هوش مصنوعی: درد و غم تو باعث شد که شاه عشق به خاطر دل من به میدان بیاید، اما چه نیازی به سوار کار است وقتی که کسی پیاده در انتظار اوست؟
هوش مصنوعی: هیچ بلبل خوشخوانی در دنیا به زیبایی گل تو نیست و من همچون بندهای فقیر و ناتوان، هزار دست به سوی تو دراز کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
دست غمت ببست مرا استوار دست
در پای محنت تو از آن دست می زنم
تا برنگیری از سر من دل افکار دست
پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی
[...]
ایدل مده ببند سر زلف یار دست
مارست زلف یار مبر سوی مار دست
بر عهد دلبران نتوان استوار بود
ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست
دارم بدست بوس وی امیدها و لیک
[...]
از بس نهاده ام به دل داغدار دست
گشته است داغدار مرا لاله وار دست
ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای
زنهار از شکسته نوازی مدار دست
ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من
[...]
خوش در نگار بسته دگر نوبهارست
گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل
از آب ابر بسته چنین در نگار دست
از حرص چیدن گل شاید که در چمن
[...]
شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست
مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست
دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار
تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست
دادم ز دست حلقهٔ درگاه کعبه را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.