خوش در نگار بسته دگر نوبهارست
گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل
از آب ابر بسته چنین در نگار دست
از حرص چیدن گل شاید که در چمن
روید به جای سبزه از مرغزار دست
ز آبی که ابر بر رخ گل زد سپیده دم
شستست نوبهار ز صبر و قرار دست
یارب چه گل شکفته چمن را که از نسیم
بر دست میزند ز تحیر چنار دست
در موسم چنین همه کس در کنار یار
جز من که میدهد غمم از هر کنار دست
دستم ز کوتهی به گریبان نمی رسد
من از جنون برم سوی دامان یار دست
از دست من چه آید کز ضعف چون چنار
میلرزد از نسیمم بی اختیار دست
بس نیست از برای گریبان در یدنم
گر چون چنار رویدم از تن هزار دست
... بسته باشد بر دست های نگار
گویند عادت ست کشیدن ز کار دست
بس چون فراق دست تعدی دراز کرد
اکنون که کرده است به خونم نگار دست
من سوگوار هجرم دستم نگر بسر
بر سر که میزند به جز از سوگوار دست
نه نه گرفته دستم دامان شاه دین
بر فرق خود نشانده ام از افتخار دست
شاه سریر دین که در ایام جود او
بر سر نزد کسی به جز از انتظار دست
پا در میان اگر ننهادی عطای او
از تن به گاه خلقت کردی فرار دست
نبود؟ مجّره آن چه تو بینی که آسمان
بر سینه می نهد بر او بنده وار دست
انگشت زینهار برآورد دست خلق
از بس که کرد جودش در زیر بار دست
چرخ بلند اگر نبود آستان او
بر چرخ از چه دارد امیدوار دست
جودی بود ورا که ز حرص سوال او
خواهد چنین نخست ز صورت نگار دست
ای دل ز آستان رضا برمگیر سر
از دامن امام امم وامدار دست
تا دامن نبی و ولی آوری به کف
داده خدا تو را زیمین و یسار دست
شاها اگر بدیدی حاتم کف تو را
از آستین نکردی بیرون ز عار دست
روز و شب از زمانه برافتد اگر نهد
منعت بروی سینه ی لیل و نهار دست
فرزند آن شهی تو که جای نهاد پا
کانجا نهاده بود خداوندگار دست
جود تو در شمار از آن تن نمیدهد
کز اخذ باز ماند وقت شمار دست
شاها به فّر مدح تو امروز برده ام
در فن شعر از شعر ای کبار دست
از تیر آسمان قصب السّبق میبرم
بر زرده ی قلم چو نمایم سوار دست
شیرین بود چنان سخنم کز نوشتنش
باید مکید عمری چون شیرخوار دست
گرچه گداست شاعر شکر خدا نشد
از آستین هیچ کسم شرمسار دست
در دامن ثنای تو زدوست فکرتم
کردیم ردیف شعر بدین اعتبار دست
بر دفتر ار خلاف مدیحت رقم کند
دردم ز آستین کنم اندر حصار دست
مداح آستان توام در گذشت آن
مدح آن که بوسه زنندش کبار دست
گلدسته ریاض صدارت که می برد
از ابر گوهر افشان وقت نثار دست
آن کو زمین سپهر سپهر برین شود
علمش چو بر فلک نهاد از اقتدار دست
بحر کرم سمی گل گلشن خلیل
گر مهر برده رایش در اشتهار دست
تا نوبت کرم به کف او بیوفتاد
از دامن هنر نکشید افتقار دست
دارند از برای بقایش جهانیان
بر کرد کار در دل شبهای تار دست
چون مدح او نگویم کز یمن همتش
داده مرا زیارتت ای شهریار دست
گر در جوار حفظش گیرد غبار جای
من بعد باد را نبود بر غبار دست
در امر برخلاف طبیعت کند دگر
مخمور را به لرزه نیارد خمار دست
تا هست بر زبان خلایق که کس ندید
بالای دست خالق پروردگار دست
در دست مرگ دامن خصم تو و تو را
تا دامن قیامت بر روزگار دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیباییهای بهار و گلها میپردازد و از عشق و فراق سخن میگوید. او از احساس غم و ناامیدی خود در کنار دیگران که خوشحالند، صحبت میکند. شاعر از دست خود که به یار نمیرسد، یاد میکند و به ضعف و ناتوانی خود در بیان عشقش اعتراف میکند. در انتها، او به مدح پروردگار و مقام والای امامان و پیامبران اشاره میکند و از جود و کرم الهی سخن میگوید. این شعر ترکیبی از فراق، عشق، زیباییهای طبیعت و عنایت خداوند را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در چهره زیبا، بهار جدیدی آغاز شده است، گلی که به رنگ خون، هزاران دست را زینت داده است.
هوش مصنوعی: آب رنگ چهره معشوق را از بین برد و این حیرتانگیز است که گل از آب پرورش یافته، چنین در چهره معشوق جا گرفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر طمع و حرص چیدن گل، ممکن است در چمن به جای سبزه، چیزی دیگر بروید. از این رو، باید از دشت و مرغزار دوری کرد.
هوش مصنوعی: با بارانی که ابر بر روی گل میریزد، صبح زود، نوید بهار آغاز میشود و این نشانهای از صبر و آرامش است.
هوش مصنوعی: ای خداوند، چگونه گلهای شکفته در چمن از نسیم چه حالی به دست میزنند؛ چنار نیز در حیرت به این منظره نگاه میکند.
هوش مصنوعی: در این فصل که همه افراد در کنار محبوبشان هستند، تنها من هستم که با غم و اندوه خود تنها ماندهام و این حالت را از هر طرف تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: دست من به خاطر کوتاهی به گریبانم نمیرسد و از سر جنون به سوی آغوش محبوب میروم.
هوش مصنوعی: من از دست خودم چه میتوانم بکنم، وقتی که مانند درخت چنار از باد و نسیم میلرزم و به طور ناخودآگاه تحت تأثیر قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: کافی نیست که فقط لباس من را بکشید، اگر مثل درخت چنار باشم، هزار دست از بدنم خواهد روید.
هوش مصنوعی: میگویند که وقتی دستان زیبای معشوقه را ببینی، معمولاً از کار دست خود باز میمانی و به این عادت دچار میشوی.
هوش مصنوعی: چندین بار که جدایی باعث زخم و آزار شده، حالا که عشق به من آسیب زده، این زخم عمیقتر شده است.
هوش مصنوعی: من در غم دوری محبوبم بسیار ناراحت و غمگین هستم. دستم را ببین که چطور به سرم میزند، زیرا تنها کسی که این کار را میکند، کسی است که در سوگ و اندوه به سر میبرد.
هوش مصنوعی: من با افتخار دستانم را به دامن پادشاه دین سپردهام و این افتخار را بر سرم دارم.
هوش مصنوعی: پادشاهی که در دوران بخشش و نیکوکاریاش، هیچکس را از خود ناامید نمیکند و همواره منتظر کمک و دستگیری از دیگران است.
هوش مصنوعی: اگر قدمی در این مسیر برنداری، نعمت او را از دست خواهی داد و در زمان خلقت به دوری و فرار از او خواهی افتاد.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن احساساتی عمیق دربارهٔ عظمت آسمان و زمین اشاره دارد. شاعر به طور نمادین به این نکته میپردازد که آسمان بر زمین، که همچون بندهای در برابر اوست، حس خاصی دارد. این احساس به مراتب بزرگتر از آن چیزی است که میتوان دید و درک کرد. آسمان با زیبایی و شکوه خود، در واقع امری فراتر از آنچه در ظاهر میبینیم، تعبیری از وجود و زندگی است.
هوش مصنوعی: دست خداوند به خاطر generosity و بخشندگیاش، از شدت فشار و بار سنگین، بالا رفته و به ما رحم کرده است.
هوش مصنوعی: اگر چرخ فلک وجود نمیداشت، چه بود که او بر آن تکیه کند و به آن امیدوار باشد؟
هوش مصنوعی: در اینجا به توضیح یکی از جنبههای انسانی اشاره شده است. شخصی از روی حرص و کنجکاوی، به دنبال شناخت و درک عمیقتری از زیباییها و موجودات است. این جستجو در واقع نشاندهنده اشتیاق و تمایل او برای کشف و فهم بهتر دنیای اطرافش میباشد.
هوش مصنوعی: ای دل، از درگاه امام رضا روی نگردان و دامن او را رها نکن. دستت را از حمایت ایشان کوتاه مکن.
هوش مصنوعی: اگر دامن پیامبر و ولی را به دست آوردهای، خداوند تو را از زمین و چپ و راست حمایت کرده است.
هوش مصنوعی: ای شاه، اگر حاتم را میدیدی، هرگز دستت را از آستین بیرون نمیآوردی، چرا که از شرم دست به خیری نمیزدی.
هوش مصنوعی: اگر روز و شب از چنگ زمانه رهایی یابند، تو با دستانت میتوانی بر سینه شب و روز مانع ایجاد کنی.
هوش مصنوعی: فرزند آن فرمانروا تو هستی که خداوند دست خود را در آنجا قرار داده است.
هوش مصنوعی: بخشش تو به قدری زیاد است که نمیتوان آن را با هیچ عددی اندازهگیری کرد، زیرا هرگز از دریافت نعمتها باز نمیماندی حتی زمانی که حساب و کتاب آنها را میکنی.
هوش مصنوعی: ای شاهان، امروز در فن شعر برای تو مدحی آوردهام و این کار را با دستانی پر از توانایی انجام دادهام.
هوش مصنوعی: از آسمان هدف را به دست میآورم و بر روی کاغذ مینویسم مانند سوارکاری که افسار در دست دارد.
هوش مصنوعی: سخنم به قدری شیرین و دلنشین بود که باید آن را به گونهای با احتیاط و علاقهمندی نوشید و لذت برد؛ مانند کودکی که از شیر مادرش بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه شاعر در وضعیتی فقیرانه به سر میبرد، اما به خاطر شکرگزاری خداوند، هیچکس از کمک به او احساس شرمندگی نمیکند.
هوش مصنوعی: در آغوش ستایش تو، به فکر تو بودیم و آنچنان در نظم شعر غرق شدیم که به این خاطر دست به قلم بردیم.
هوش مصنوعی: اگر در دفتر دشمنی تو نقصی بر نام نیک من بنویسند، من درد و رنج خود را از آستینم به نمایش میگذارم و در حصار دستم قرار میدهم.
هوش مصنوعی: من یک مداح دربار تو هستم و آن مدح و ستایشی که دربارهاش گفته میشود، مربوط به کسی است که بزرگانی او را با بوسه میستایند.
هوش مصنوعی: گلدستهای که در باغ صدارت قرار دارد و تمامی زیباییها و ثروتهای آسمانی را از ابرها به زمین میریزد، زمانی که دست نثار میشود.
هوش مصنوعی: هر کس که بر فراز آسمانها برود و علم و دانشش را به اوج برساند، قدرت و توانایی او همچون ستارهای در آسمان نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: در دنیای بخشندگی، دریایی از نیکویی وجود دارد. اگر محبت و عشق را از او بگیری و به دیگران برسانی، این کار باعث اعتلای نام و یاد تو خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت لطف و مهربانی او فرا رسید، بدون اینکه به هنر خود ببالد یا خود را برتر از دیگران بداند، از دامن هنر خود را کنار کشید.
هوش مصنوعی: جهانیان در دل شبهای تاریک به فکر حفظ و بقای خود هستند و برای این کار تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که درباره تو تعریف نمیکنم، به خاطر بزرگواریات فرصتی برای زیارت تو به من عطا شده است، ای پادشاه.
هوش مصنوعی: اگر در کنار حفاظت او غبار، گودالی از من باشد، بعد از آن دیگر بادی بر غبار نخواهد وزید.
هوش مصنوعی: اگر کسی برخلاف طبیعت خود عمل کند، در این صورت نمیتواند به سادگی تغییر کند و رفتارهایش تحت تأثیر قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم به زبان بیاورند که کسی بالای دست خداوند پروردگار را ندیده است.
هوش مصنوعی: در برابر مرگ، دشمن تو و خود تو تا روز قیامت در معرض آزمون و چالشهای زندگی قرار دارید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
دست غمت ببست مرا استوار دست
در پای محنت تو از آن دست می زنم
تا برنگیری از سر من دل افکار دست
پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی
[...]
ایدل مده ببند سر زلف یار دست
مارست زلف یار مبر سوی مار دست
بر عهد دلبران نتوان استوار بود
ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست
دارم بدست بوس وی امیدها و لیک
[...]
دوشم گرفت از سر مستی نگار دست
گفتم مدار زحمت و از من بدار دست
گفتا چرا ملول شدی از گرفت من
گفتم از این سبب که ندارم به یار دست
عهدی کنیم تازه که در عهد عشق او
[...]
از بس نهاده ام به دل داغدار دست
گشته است داغدار مرا لاله وار دست
ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای
زنهار از شکسته نوازی مدار دست
ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من
[...]
شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست
مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست
دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار
تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست
دادم ز دست حلقهٔ درگاه کعبه را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.