خوشش رنگ و خوشش روی و خوشش بوی
خوشش عارض خوشش زلف و خوشش موی
خوشش آن جعد مشکین بر بناگوش
خوشش قامت خوشش چشم و خوش ابروی
خوشش آن لفظ و گفتار چو شکر
خوشش لعل لب شیرین دلجوی
خوشش قند و خوشش قد چو شمشاد
خوشش بر قامت رعنا دو گیسوی
امیدم بود بر وصل چنان یار
که بنشینم زمانی روی بر روی
به بوی آنکه بوسم خاک پایش
به سر گردم چو گویی اندر این کوی
نکرد او رحمتی بر حال زارم
به رویم گرچه دید از خون دل جوی
جهان را در فراقت حال زارست
به فریاد جهان رس ای جهانجوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از زیباییهای محبوبش صحبت میکند و ویژگیهای ظاهری او را توصیف میکند. او به رنگ، شکل، بوی خوش و جذابیتهای دیگر این معشوق اشاره میکند و از جمله زلف، مو، چشم و ابرو او یاد میکند. شاعر آرزو دارد که با این یار بماند و لحظاتی را با او سپری کند، در کنار این زیباییها، او از درد و رنج جدایی و بیرحمی محبوبش شاکی است. او به ناکامی در رسیدن به وصال و حال زار خود اشاره میکند و از درد جدایی مینالد. در نهایت، او از جهانیان میخواهد که به درد او توجه کنند و به یاریاش بیایند.
هوش مصنوعی: زیبایی او در رنگ و رویش، عطر خوشش، صورت زیبا و موهایش، همه دلنشین و جذاب است.
هوش مصنوعی: او از موهای بافت دار و مشکیاش که بر روی گوشهایش میافتد خوشش میآید، همچنین از قامت کشیدهاش، چشمان زیبا و ابروهای خوشفرم او نیز لذت میبرد.
هوش مصنوعی: خوشش آن کلام و بیان مانند شکر است و خوشش رنگ لبها و دلنواز است.
هوش مصنوعی: او به زیبایی و خوشتراشی شبیه قند و قد شمشاد است و دو رشته موی او بر روی قامتش مانند نگینی میدرخشد.
هوش مصنوعی: امید داشتم که با آن معشوق نشسته و مدتی را رو در روی هم بگذرانم.
هوش مصنوعی: به خاطر عطر و بوی او، حاضر هستم خاک پایش را بوسه بزنم و به دور او بچرخم، گویی در این کوچه در حال حاضر هستم.
هوش مصنوعی: او به حال رنجیده من رحمتی نکرد، هر چند که از دل شکهام، زاری را در چهرهام دید.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر دوری تو در وضعیتی بسیار ناراحتکننده است. ای جستجوگر دنیا، به فریاد این وضعیت برس.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو جادوچشمْ چُون گلبوی و مینوی؛
سِرِشته از گُل و مِی هر دو را روی.
زبان بگشاد شاپورِ سخنگوی
سخن را بهره داد از رنگ و از بوی
چنان گستاخ شد با آن سمن بوی
که نبود وصف آن کار سخن گوی
گل است آن یا سمن یا ماه یا روی
شب است آن یا شبه یا مشک یا موی
لبت دانم که یاقوت است و تن سیم
نمیدانم دلت سنگ است یا روی
نپندارم که در بستان فردوس
[...]
در ایامش مغل ره یافت این سوی
به تاراج بضاعت گشت ره جوی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.