گنجور

 
جهان ملک خاتون

خوشش رنگ و خوشش روی و خوشش بوی

خوشش عارض خوشش زلف و خوشش موی

خوشش آن جعد مشکین بر بناگوش

خوشش قامت خوشش چشم و خوش ابروی

خوشش آن لفظ و گفتار چو شکر

خوشش لعل لب شیرین دلجوی

خوشش قند و خوشش قد چو شمشاد

خوشش بر قامت رعنا دو گیسوی

امیدم بود بر وصل چنان یار

که بنشینم زمانی روی بر روی

به بوی آنکه بوسم خاک پایش

به سر گردم چو گویی اندر این کوی

نکرد او رحمتی بر حال زارم

به رویم گرچه دید از خون دل جوی

جهان را در فراقت حال زارست

به فریاد جهان رس ای جهانجوی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

گل است آن یا سمن یا ماه یا روی

شب است آن یا شبه یا مشک یا موی

لبت دانم که یاقوت است و تن سیم

نمی‌دانم دلت سنگ است یا روی

نپندارم که در بستان فردوس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه