اگر شود شب وصلت مرا شبی روزی
به اوج چرخ فلک سرکشم به پیروزی
سنان غمزه مزن بیش ازین به جان و دلم
که چشم مست تو مشهور شد به دلدوزی
چراغ وصل تو جانا که شمع مجلس ماست
ببرد دل ز من خسته در دل افروزی
به شمع گفتم پروانه ضعیف منم
مراست سوختن عادت تو از چه می سوزی
جواب داد مرا شمع و گفت پروانه
تو سوختن ز سر عشق از من آموزی
به یک زمان تو بسوزی به نور طلعت ما
منم که سوخته ام در غمش شبانروزی
منم ز صحبت شیرین نگار خود محروم
بر آتشم ز غم و خون دیده ام روزی
شب دراز، من از دیده خون دل بارم
به روز اوّل عمرم نه روز امروزی
تو گر بسوزی آخر خلاص ممکن هست
مرا ز سوز خلاصی نمیشود روزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از تردید و غم عاشقانه است. شاعر به آرزوی وصال معشوقش اشاره میکند و میگوید اگر شب وصال او فرا برسد، به اوج لذت و پیروزی خواهد رسید. او از غم و درد ناشی از عشق میگوید و احساس میکند که چشم معشوقش به او آسیب رسانده است. همچنین، شاعر با شمع و پروانه به گفتگو پرداخته و توضیح میدهد که عشق چگونه باعث سوختن و رنج او شده است. او در نهایت میگوید که روزها و شبهایش پر از ناراحتی است و به این امید است که شاید روزی از این سوز و درد رها شود.
هوش مصنوعی: اگر شبی به وصال محبوبم برسم، روزی با پیروزی و موفقیت به اوج آسمانها پر میکشم.
هوش مصنوعی: دیگر بیش از این با نگاه دلربایت به جان و دلم آسیب نزن، زیرا چشمان پُر از مستی تو در دل بریدن و دلباختگی معروف شدهاند.
هوش مصنوعی: چراغ وصال تو، ای محبوب، روشنایی بخش وجود ماست و مانند شمعی است که در مجلس ما میدرخشد. این نور و پرتو عشق تو دل خسته من را میبرد و در عمق وجودم شعلهور میکند.
هوش مصنوعی: به شمع گفتم که من مثل پروانهای ضعیف هستم که همیشه در حال سوختن است. اما از تو میپرسم که چرا اینقدر میسوزی و این کار برایت عادی شده است؟
هوش مصنوعی: شمع به من گفت که پروانه، تو باید از من یاد بگیری که چگونه به خاطر عشق بسوزی.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، تو با روشنایی چهرهات میدرخشی، اما من هر روز و شب در غم تو سوختهام.
هوش مصنوعی: من به صحبت دلنشین معشوقم دسترسی ندارم و به همین خاطر در آتش غم میسوزم و از روزی که چشمانم پر از اشک است، رنج میبرم.
هوش مصنوعی: شب بسیار طولانی است و من از شدت درد و غم، اشک میریزم. انگار که روزهای نخستین عمرم را باز میبینم و نه روزهای کنونی.
هوش مصنوعی: اگر تو بسوزی، شاید در نهایت نجاتی برای من باشد، اما اگر آتش سوزی و درد ادامه یابد، هیچگاه از آن رنج خلاص نخواهم شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مدت سی سال شعر باطل گفت
خدای بر همه کامیش داد پیروزی
کنون که روی نهد جمله در حقیقت شرع
چه اعتقاد کنی باز گیردش روزی
برو که عاقل از این اختیار آن بیند
[...]
تو آدمی شوی و نام نیک اندوزی
اگر ز خواجه آزادگان در آموزی
ایا شهی که گشاده ست چرخ پیروزه
در آستان تو درهای فتح و پیروزی
دلی که آتش قهرت بسوخت تا به ابد
نیایدش پس از آن از زمانه دلسوزی
به موضعی که طریق صواب گم گردد
[...]
مسلم آمد یار مرا دل افروزی
چه عشق داد مرا فضل حق زهی روزی
اگر سرم برود گو برو مرا سر اوست
رهیدم از کله و از سر و کله دوزی
دهان به گوش من آورد و گفت در گوشم
[...]
بهار آمد و گویی که باد نوروزی
فشانده مشک بر اطراف باغ پیروزی
کنار جوی چو شد سبز در میان چمن
بیا بگو که چه خواهم من از تو نوروزی
ز وصل شاهد گل گشت ناله بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.