بیا که غمزه سرمست تو به دلدوزی
فراق روی تو را می کند بدآموزی
چو بخت یار نباشد بگو چه چاره کنم
که دولت شب وصلت مرا شود روزی
دلم به آتش عشقت بسوخت در سر لطف
تو را به حال من خسته نیست دلسوزی
به غمزه گوی کز این پس مریز خون دلم
چرا که نیست به جز شیوه ات جگرسوزی
مرا چو موم گدازان ز تاب هجرانش
تو شمع مجلس انسی بدین دلفروزی
بیا و سر مکش از ما چو سرو ناز که من
به روت عاشق دیرینه ام نه امروزی
دلا تو گوشه انسی بگیر از همه خلق
که غیر بار غمش در جهان نیندوزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عاشقانه و درد فراق میپردازد. شاعر به محبوبش میگوید که با غمزههایش دل او را میسوزاند و بیتابی او را بیشتر میکند. او از محبوبش میخواهد که لحظهای به حال او رحم کند و از کمرنگ شدن عشقش جلوگیری نماید. شاعر به یاد میآورد که عشق و هجرانش او را به شدت داغان کرده است و به محبوبش اظهار عشق دیرینهاش را میکند، در حالی که دیگران را از احساساتش بیخبر میداند. در نهایت، او میگوید که تنها بار غم عشق محبوبش را بر دوش دارد و هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: بیا که زیبایی و ناز تو باعث میشود درد دوریات را تحمل کنم و بر دل زخمهای عشق بیفزاید.
هوش مصنوعی: وقتی خوشبختی و شانس با من نیست، چه راه حلی دارم؟ که آرزوی شبی که کنار محبوبم هستم، تبدیل به روزی میشود.
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو میسوزد، اما تو به حال من که خستهام، توجهی نداری و نگران نیستی.
هوش مصنوعی: به کسی بگو که با ناز و عشوهاش دل من را آزرده نکند، زیرا جز روش خودت هیچچیز دیگری نیست که اینقدر دردآور باشد.
هوش مصنوعی: من از شدت دلتنگی و دوریات مانند مومی ذوب میشوم، تو مانند شمعی هستی که در جمع دوستان میدرخشی و دلها را شاد میکنی.
هوش مصنوعی: بیایید و خود را از ما جدا نکنید مانند سرو زیبایی که من سالهاست به شما علاقهمندم و این عشق، عشق امروز نیست.
هوش مصنوعی: ای دل، از مردم فاصله بگیر و در گوشهای تنها شوید، زیرا در دنیا غیر از درد عشق او، باری بر دوش نداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مدت سی سال شعر باطل گفت
خدای بر همه کامیش داد پیروزی
کنون که روی نهد جمله در حقیقت شرع
چه اعتقاد کنی باز گیردش روزی
برو که عاقل از این اختیار آن بیند
[...]
تو آدمی شوی و نام نیک اندوزی
اگر ز خواجه آزادگان در آموزی
ایا شهی که گشاده ست چرخ پیروزه
در آستان تو درهای فتح و پیروزی
دلی که آتش قهرت بسوخت تا به ابد
نیایدش پس از آن از زمانه دلسوزی
به موضعی که طریق صواب گم گردد
[...]
مسلم آمد یار مرا دل افروزی
چه عشق داد مرا فضل حق زهی روزی
اگر سرم برود گو برو مرا سر اوست
رهیدم از کله و از سر و کله دوزی
دهان به گوش من آورد و گفت در گوشم
[...]
بهار آمد و گویی که باد نوروزی
فشانده مشک بر اطراف باغ پیروزی
کنار جوی چو شد سبز در میان چمن
بیا بگو که چه خواهم من از تو نوروزی
ز وصل شاهد گل گشت ناله بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.