گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

فدای جان منست آن نگار چون حوری

بگو چگونه توان کرد از رخش دوری

به جان رسید دل من ز درد روز فراق

از آنکه هست دلم را دوای مهجوری

طبیب درد دلم را دوا نکرد و برفت

که نیست جز شب وصلش دوای رنجوری

ز شهد لب چو کنم نوش می بدادم نیش

چه چاره چون که ترا نیست خوی دل جوری

بهشت و جنّت و حور و قصور بی رخ تو

چه گونه در نظر آید مرا تو منظوری

دلا هوای بلندست از جهان ما را

ز شاهباز نیاید مزاج عصفوری