که را طاقت بود بر درد دوری
که یارد کرد در آتش صبوری
تویی نزدیکتر بر من ز جانم
ز جان هرگز کسی جستست دوری
تنم را قوّتی و روح را قوت
تویی جان و دو چشم را سروری
همی گویی صبوری کن به هجران
نمی آید مرا از دل به دوری
ولی مشکن دل مهجور ما را
بباید کردنش ضبری ضروری
دمی سوی چمن بخرام چون سرو
که گویند آن بهشتست و تو حوری
صبوری چون کنم از رویت ای دوست
جهان را جان جهان بین را تو نوری
منم جان و جهان کرده فدایت
بگو آخر چرا از ما نفوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به درد و رنج دوری از محبوب اشاره دارد و بیانگر احساسی عمیق از عشق و اشتیاق است. شاعر از طاقت نداشتن در برابر این دوری و آتش صبر سخن میگوید و محبوب را نزدیکتر از جان خود میداند. او به محبوب میگوید که چگونه میتواند صبر کند وقتی که دلش نمیتواند از او دور باشد. همچنین از او درخواست میکند که دلش را نشکنند و در نهایت اظهار عشق و فدایتکردن خود را مطرح میکند و از محبوب میپرسد که چرا از او دوری میکند. این شعر حاکی از یک رابطه عاشقانه عمیق و احساسات شدید ایجاد شده ناشی از دوری است.
هوش مصنوعی: کیست که توانایی تحمل درد جدایی را داشته باشد، در حالی که کسی باشد که در آتش صبر سوزانده شود؟
هوش مصنوعی: تو برای من حتی از جانم هم نزدیکتر هستی و هیچکس هرگز نمیتواند فاصلهای از جان خود بگیرد.
هوش مصنوعی: بدن من را نیرویی و روح من را نیروی تو میدانم، ای جان، و دو چشم من نیز زیر پرچم تو هستند.
هوش مصنوعی: میگویی صبر کن، اما این جدایی از دل من دور نمیشود و عذابش همیشه با من است.
هوش مصنوعی: اما لطفاً دل تنها و رنجور ما را نشکن، زیرا که برای آرامش آن باید تدبیری ضروری اندیشید.
هوش مصنوعی: لحظهای به سمت باغ برو و به آرامی پرسه بزن، مانند درخت سرو که میگویند آنجا بهشت است و تو را به حوری تشبیه میکنند.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم صبر کنم برای دیدن تو، ای دوست؟ در این دنیا، تو مانند نوری هستی که جان و زندگی را روشن میکنی.
هوش مصنوعی: من جان و دل خود را برای تو فدای کردهام، پس بگو چرا از ما نفرت داری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو نزدیکم همی ترسم ز دوری
چو دورم نیست بر دردم صبوری
ز جنس مردمان مشمار خود را
گرت یزدان زری دادست و زوری
هنر باید چه روباهی چه شیری
خرد باید چه قارونی چه عوری
ز خشم غالب و از حرص با برگ
[...]
دهانی کرده بر تنگیش زوری
چو خوزستانی اندر چشم موری
غلام من برد او را بزوری
ازان شومی شد او مفلوج و کوری
ندارد مجلس ما بیتو نوری
که مجلس بیتو باشد همچو گوری
بیایی یا بدان سومان بخوانی
ز فضلت این کرامت نیست دوری
خلایق همچو کشت و تو بهاری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.