تا مرا شد سایه زلفت پناه
گشت از آشفتگی حالم تباه
می کنم از پشتی زلف کجت
خانه دل را به دست خود سیاه
گوئیا در وصف زلف و خال تست
حاصل این بیت چون کردم نگاه
در سر زلف تو صد لیلی اسیر
در زنخدان تو صد یوسف به چاه
دیده مردم دار باشد چشم تو
خاطر مردم نمی دارد نگاه
چند ریزد خون هر بیچاره ای
چند گیرد نکته بر هر بی گناه
خاک راهت شد وجودم تا مگر
افتدت روزی گذر بر خاک راه
رحمتی کن بر گدای خویشتن
چون شدی بر ملک خوبی پادشاه
آه من در سنگ خارا کرد اثر
در دل سنگین تو نگرفت آه
هرکسی دارد پناهی و مرا
نیست جز در سایه لطفت پناه
تا جهان باشد پناه من تویی
بر جهان آخر نظر کن گاه گاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
روی هر یک چون دو هفته گرد ماه
جامهشان غفه، سموریشان کلاه
ای ممالک را مبارک پادشاه
ای سزای خاتم و تخت و کلاه
تیغ خونخوارت پذیرفتار فتح
عفو جانبخشت خریدار گناه
روز کوشش بحر گردون کر و فر
[...]
گنج عمری داشتی خاقانیا
کم کم از گنج تو گم شد آه آه
شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید
شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه
در زیان عمر یکسانند خلق
[...]
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
ای جهانت بر جهانداری دلیل
وی خدایت بر خداوندی گواه
وی ز مهر سایه ات خورشید روی
در جهان، آورده هر روزی پگاه
هم جهان جاه را انصاف و امن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.