دمی در کوی درویشان گذر کن
به حال زار مسکینان نظر کن
اگرچه سرو نازی بر لب جوی
دمی ناز ای پسر از سر به در کن
دلا در پیش آن ابرو و غمزه
دل و جان جهانی را سپر کن
شبی در کلبه احزان گر آید
نثار از دیدگان بر وی گهر کن
وگر گوهر به چشمش در نیامد
ز دیده سیم بار و رخ چو زر کن
وگر دستت نگیرد در شب وصل
برو در کوی هجرانش سفر کن
وگر برگیرد از تو دل دلارام
هوای کوی دلداری دگر کن
جوابم داد دل گفتا که جانا
برو درس وفای او ز بر کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به گذراندن لحظاتی در میان درویشان و انسانهای نیازمند است و تأکید میکند که باید به حال آنها نگریست. شاعر به پسر میگوید که از محبت و زیباییهای دنیا غافل نشود و دل و جان خود را به عشق بسپارد. در شبهای غم و اندوه، باید اشکهای خود را به یاد محبوب نثار کند و در جستجوی عشق، از هر قید و بندی آزاد شود. اگر محبوب او را فراموش کند، باید به فکر یافتن دلداری دیگری باشد و در نهایت، دل به وفای محبوب بسپارد.
شاعر بر اهمیت وفاداری و عشق تأکید دارد و از عشق خالصانه به عنوان راهی برای رهایی و تسلی خاطر یاد میکند.
هوش مصنوعی: لحظهای در محله درویشان بگذران و به حال نزار و غمانگیز مسکینها نگاه کن.
هوش مصنوعی: هرچند درختی با زیبایی خاص در کنار آب وجود دارد، اما ای پسر، بهتر است از آن فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: ای دل، در برابر آن ابروی خوش و ناز و آن نگاه جذاب، همه چیز را فدای او کن.
هوش مصنوعی: اگر شبی در کلبهی غم و اندوه به سر ببرم، یاد تو چنان برایم عزیز است که اشکهایم را به سوی تو میریزم و آنها را مانند جواهرات گرانبها بر تو نثار میکنم.
هوش مصنوعی: اگر او ارزش گوهر را در چشمش نبیند، باید مانند نقرهای باشد که در برابر زیبایی و چهرهاش همچون طلا درخشان است.
هوش مصنوعی: اگر در شب وصال، دستت را نگیرند، بهتر است به کوچهی جداییاش بروی و سفر کنی.
هوش مصنوعی: اگر دل آرامت از تو جدا شود و بخواهد بیفتد درگیر عشق و محبت کسی دیگر، باید خودت را آماده کنی و با این وضعیت کنار بیایی.
هوش مصنوعی: دل به من گفت که ای عزیز، برو و وفای او را از حفظ کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا گوید به آتش بر گذر کن
جهان را از تن پاکت خبر کن
غلاما خیز و ساقی را خبر کن
که جیش شب گذشت و باده در کن
چو مستان خفته انداز بادهٔ شام
صبوحی لعلشان صبح و سحر کن
به باغ صبح در هنگام نوروز
[...]
مگو شکر، حکایت مختصر کن
چو گفتی سوی خوزستان گذر کن
ازین تاریکدان خیز و گذر کن
بدار الملک ربّانی سفر کن
ز ابروی هلالی پرده بر کن
من دیوانه را دیوانه تر کن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.