گنجور

 
سنایی

ای باد به کوی او گذر کن

معشوق مرا ز من خبر کن

با دلبر من بگو که جانا

در عاشق خود یکی نظر کن

چوبی که ز هجر تو بود خشک

از آب وصال خویش تر کن

صد دفتر هجر حفظ کردی

یک صفحه ز وصل هم ز بر کن

ور نیک نمی‌کنی به جایم

با من صنما تو سر به سر کن