گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم

وز طعن دشمنان چه سخنها شنیده ایم

آنها که دیده از غمت ای نور دیده دید

نشنیده ایم از کس و هرگز ندیده ایم

در دور چرخ سفله ز دست حریف هجر

بس جرعه ی جفا که به یادت کشیده ایم

گویی که چیست حاصل عمرت ز عشق ما

دل رفت در پیش طمع از جان بریده ایم

از اشتیاق آن دهن همچو میم تو

چون نون ز بار محنت هجران خمیده ایم

زین بیش خون مردمک دیده ام مریز

کاو را به نار و خون جگر پروریده ایم

ما ذرّه وار در سر بازار مهر یار

شادی به باد داده و غم را خریده ایم

گر دوست یاد ما نکند ما ز مهر دل

بر یاد دوست جامه جان را دریده ایم