تا هست نظر بدان جمالم
یک لحظه نرفت از خیالم
در شوق دو روی چون گل تو
تا چند چو بلبلی بنالم
در حسرت طاق ابروانش
پیوسته ز هجر چون هلالم
تا چند کشی به داغ هجرم
محروم چرا من از وصالم
رحم آر بدین شکسته خاطر
کز دست خیال چون خیالم
از لطف تو دلبرا چه باشد
گر زود کنی نظر به حالم
بازآی که در فراق رویت
بگرفت ز جان خود ملالم
از شوخی آن دو چشم و ابرو
هر چند اسیر زلف و خالم
سرو قد دوست بس بلندست
دستی نرسد بدان نهالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من گر گهرم وگر سفالم
پیرایهٔ توست روی مالم
امروز مبارک است فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
خواب است مگر که مینماید
[...]
من کشتهٔ عشق آن جمالم
آشفتهٔ آن دو زلف و خالم
بگرفت ز دست غم ملالم
باشد که نظر کنی به حالم
من بلبل مست در گلستان
از شوق رخش چرا ننالم
در حسرت آن هلال ابرو
[...]
بگرفت ز عمر خود ملالم
یارب که مباد کس به حالم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.