گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

چون سر زلف تو ای دوست پریشان حالم

خود نپرسی که چگونه گذرد احوالم

کبریک سو نه و یک شب ز در وصل درآ

تا جهان بین جهان در کف پایت مالم

همچو خال سیهت حال تباهست مرا

زآنکه پیوسته گرفتار دو زلف و خالم

گر کنی رحم به حال من مسکین چه شود

که ز درد غم هجران تو بس بد حالم

زآتش شوق رخت عود صفت می سوزم

زار چون نایم و در چنگ غمت می نالم