گنجور

 
ایرج میرزا

بچه هایِ زمانه رند شدند

بی ثمر دان تو ژاژخایی را

کودکانِ زمان ما نکنند

جز برایِ زر آشنایی را

یا برو زَر بده که سر بنهند

یا برو دِل بِنه جُدایی را

در نَظَرْشانْ بهایِ جامی نیست

دفترِ جامی و بَهایی را

نشِناسند جز بَرایِ طلا

شیخی و صوفی و بَهایی را

به شَمیزی نمی کنند حِساب

شِعْرِ خاقانی و سَنایی را

یاوه دانند و سُخْره پندارند

مهربانی و آشنایی را

نَبُوَد در مِزاجِشان اثری

عَرْضِ اِفْلاس و بی نَوایی را

نتوانی فَریفْتْ جز به طلا

کودکِ دورۀ طلایی را