گنجور

 
ایرج میرزا

خرِ عیسی است که از هر هنری باخبر است

هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است

خوش‌لب‌ و خوش‌دهن‌ و چابک ‌و شیرین‌حرکات

کم‌خور و پردو و با تربیت و باربر است

خرِ عیسی را آن بی‌هنر انکار کند

که خود از جملۀ خرهای جهان ‌بی‌خبراست

قصدِ راکب را بی ‌هیچ نشان می‌داند

که کجا موقعِ مکثست و مقامِ گذر است

چون سوارش برِ مردم همه پیغمبر بود

او هم اندر برِ خرها همه پیغامبر است

مرو ای مردِ مسافر به سفر جز با او

که ترا در همه احوال رفیقِ سفر است

حال ممدوحین زین چامه بدان ای هشیار

که چو من مادح بر مدحِ خری مفتخر است

من بجز مدحتِ او مدحِ دگر خر نکنم

جز خرِ عیسی گور پدر هرچه خر است