خرِ عیسی است که از هر هنری باخبر است
هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است
خوشلب و خوشدهن و چابک و شیرینحرکات
کمخور و پردو و با تربیت و باربر است
خرِ عیسی را آن بیهنر انکار کند
که خود از جملهٔ خرهای جهان بیخبر است
قصدِ راکب را بی هیچ نشان میداند
که کجا موقعِ مکثست و مقامِ گذر است؟
چون سوارش برِ مردم همه پیغمبر بود
او هم اندر برِ خرها همه پیغامبر است
مرو ای مردِ مسافر به سفر جز با او
که تو را در همه احوال رفیقِ سفر است
حال ممدوحین زین چامه بدان ای هشیار!
که چو من مادح بر مدحِ خری مفتخر است
من به جز مدحتِ او مدحِ دگر خر نکنم
جز خرِ عیسی، گورِ پدرِ هر چه خر است