پدرش گفته که با من ننشیند پسرش
مُردَم از غصّه خدا مرگ دهد بر پدرش
گر بمیرد پدرش جایِ غم و ماتم نیست
زنده ام من ، بنوازم ز پدر خوب ترش
لَله را نیز اگر دست به سر می کردم
خوب می شد که کشم دست اُبُوَّت به سرش
بعدِ مرگِ پدرش کارِ لَله آسانست
به دهن کوبم اگر حرف زند مشتِ زرش
لَله ها قاطِبةً راهبرِ اطفالند
گر دهم سیم کجا خود نشود راهبرش ؟
مادرش بی خبر از عالَمِ ما خواهد بود
گر نسازد لَله از عالَمِ ما با خبرش
باید از فتنۀ دورِ قمرش داشت نگاه
تا نگهدار شود فتنۀ دورِ قمرش
گر خداوند اجابت کند این دعوتِ من
بزند دستِ قضا دستِ قضا بر کمرش
دور و نزدیک خبردار شوم از حالش
حاضر آیم به بَرَش چون شنوم مُحتَضَرش
چهره غمناک کنم ، جامۀ جان چاک کنم
گریه آغاز کنم چون رفقای دگرش
داستان ها کنم از دوستیِ آن مرحوم
قصّه ها سر کنم از خوبیِ خلق و سِیَرَش
تا نگویند تو را با پسرِ غیر چه کار
مادرش را به زنی گیرم و گردم پدرش
باش تا در اثرِ تربیتِ من بینی
چند سالِ دگرش صاحبِ چندین هنرش
حسن خوبست اگر کامِ دل از وی گیری
ثمرش چیست درختی که نچینی ثمرش ؟
ساده را باید یک موی نباشد به سرین
ظرفِ مودار اگر مفت دهندش ، مَخَرش
همچنان گر دو شبانروز نیابی خورشی
هر غذایی که در او موی ببینی مَخُورش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به غم و اندوه ناشی از مرگ پدر اشاره میکند و احساسات خود را درباره این موضوع بیان میکند. او میگوید که اگر پدرش بمیرد، جای غم و ماتم نیست زیرا او زنده است و میتواند یاد پدر را گرامی بدارد. شاعر بیان میکند که اگر خداوند به او پاسخ مثبت دهد، میتواند از حال پدرش آگاه شود و در غم او شریک گردد. او همچنین به تربیت فرزندان و آثار آن اشاره میکند و میگوید که باید از فتنهها دوری کرد و با خوبی و نیکی از یاد پدر صحبت کرد. در نهایت، او به اهمیت محبت و تربیت اشاره میکند و میگوید که درختی که میوه ندهد، به درد نمیخورد. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیهات مختلف، بر اهمیت عشق و پیوندهای خانوادگی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: پدرش به او گفته که با من ننشیند و من از غصه او مردهام. ای کاش خداوند پدرش را هم به خاطر این درد، از دنیا ببرد.
هوش مصنوعی: اگر پدرش بمیرد، هیچ جایی برای غم و اندوه وجود ندارد، چون من زندهام و میتوانم او را به خاطر پدرش بیشتر از او نوازش کنم.
هوش مصنوعی: اگر دستی به سر خدا میکشیدم، به شکلی زیبا میشد که میخواستم دست محبتام را به سرش بگذارم.
هوش مصنوعی: بعد از فوت پدرش، کارش خیلی راحت میشود. اگر او صحبت کند، من میتوانم با دهانش جوابش را بدهم و با مشت به او پاسخ دهم.
هوش مصنوعی: همهی بچهها به دست خدا هدایت میشوند. اگرچه به او کمک کنم، آیا او خودش نمیتواند راه خود را پیدا کند؟
هوش مصنوعی: اگر مادرش از اوضاع و احوال این دنیا بیخبر باشد، نباید از درد و رنج او ناله کند و باخبرش سازد.
هوش مصنوعی: برای دوری از مشکلات ناشی از جاذبه و زیبایی کسی که مانند قمر است، باید مراقب بود و با دقت به او نگاه کرد تا این مشکلات کنترل شوند و به وجود نیایند.
هوش مصنوعی: اگر خداوند دعوت من را پاسخ دهد، سرنوشت خود را بر دوش میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که خبر حال او را بشنوم، بیدرنگ نزدش میروم، چه نزدیک باشد و چه دور.
هوش مصنوعی: میخواهم چهرهای غمگین به خود بزنم و خودم را از لحاظ روحی و جسمی به هم بریزم. شروع به گریه میکنم مانند دیگر دوستانم.
هوش مصنوعی: من از دوستی آن مرحوم داستانها میگویم و قصهها را درباره خوبیهای او و سیرهاش آغاز میکنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگوید کسی چه ارتباطی با فرزند دیگران داری، مادرش را به همسری برگزینم و خود را پدر او بدانم.
هوش مصنوعی: باش تا ببینی که با تربیت من، در چند سال آینده او دارای چندین هنر خواهد شد.
هوش مصنوعی: زیبایی و حسن خوبی است، اما اگر نتوانی از آن لذت ببری، فایدهای ندارد. مانند درختی که میوهاش را نچینی، سودی از آن نمیبری.
هوش مصنوعی: فرد بیتجربه و ساده، نباید به چیزهایی که ارزش واقعی ندارند، دل ببندد. اگر هم به او چیزی بدون زحمت و رایگان داده شود، نباید به آن اطمینان کند یا به آن وابسته شود.
هوش مصنوعی: اگر به مدت دو شبانهروز نتوانی خوراکی پیدا کنی، حتی اگر غذایی که میبینی مو داشته باشد، آن را نخور.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پوست هر یک بفکند و ستخوان و جگرش
خونشان کرد به خم اندر و پوشید سرش
پس به صاروج بیندود همه بام و برش
جامهٔ گرم برافکند پلاسین ز برش
ذات عشق ازلی را چون میآمد گهرش
چون شود پیر تو آن روز جوانتر شمرش
هر که را پیرهن عافیتی دوخت به چشم
از پس آن نبود عشق بتی پرده درش
خاصه اندوه چنین بت که همی از سر لطف
[...]
پای بر خاک نهادم چو تو بودی زبرش
چو تو در خاک شدی جای کنم فرق سرش
منّتی نیست ز خلقم به جهان جز کرمش
گر به دیده بتوان رفت دمی خاک درش
گر به جانی بفروشد ز درش مشتی خاک
توتیای بصرش کن تو و از جان بخرش
غیر لطفش نبود هیچکسم در دو جهان
[...]
آن سفر کرده که جان رفت مرا بر اثرش
هست ماهی که نیاورد به من کس خبرش
نازنینی که کنون خاسته از مسند ناز
کی بود طاقت رنج ره و تاب سفرش
گرچه از رفتن او می رودم صبر و شکیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.