گنجور

 
حسین خوارزمی

دوستان جان مرا جانب جانان آرید

بلبلی از قفسی سوی گلستان آرید

جان بیمار مرا جانب عیسی ببرید

یا قتیل غم او را ز لبش جان آرید

عندلیب دلم از خار فراق آزاد است

از کرم بلبل دل را بگلستان آرید

شحنه عقل اگر سر بنهد بر در عشق

شحنه را دست ببندید و بسلطان آرید

زنگ اغیار زدودیم ز آئینه دل

آینه تحفه بر یوسف کنعان آرید

تا چو پروانه پر و بال و دل و جان سوزید

شمع ما را ز کرم سوی شبستان آرید

تحفه ای لایق آن حضرت اگر میطلبید

دل بریان شده و دیده گریان آرید

از تجلی جمالش چو شود موسم عید

جان مجروح حسین از پی قربان آرید

 
 
 
مولانا

دزد اندیشهٔ بد را سوی زندان آرید

دست او سخت ببندید و به دیوان آرید

شحنهٔ عقل اگر مالش دزدان ندهد

شحنه را هم بکشانید و به سلطان ارید

تشنگان را بسوی آب صلایی بزنید

[...]

حزین لاهیجی

بر سر تربتم آن نوگل خندان آرید

سست پیمان مرا بر سر پیمان آرید

چاک این سینه به دامان قیامت رفته ست

تاری از زلفش و آن سوزش مژگان آرید

دل بود منتظر و شوق نمی آید باز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه