پای خیال سست شد در طلب وصال تو
کاش بخواب دیدمی یکنفسی خیال تو
آه که کی سپردمی راه بکوی کبریا
گر نشدی دلیل من پرتوی از جمال تو
هر که ز روی مسکنت خاک ره طلب نشد
محرم راز کی شود در حرم جلال تو
بلبل جان گسسته دم بی گل سوری رخت
طوطی طبع بسته لب بی شکر مقال تو
از لب روح بخش تو آب زلال میچکد
بو که بکام دل چشم چاشنی زلال تو
دام شکار جان من سلسله های طره ات
دانه طایر دلم نقش خیال خال تو
چند ز گفتگو حسین هان رخ است و جان و سر
حال بجو که هرزه است این همه قیل و قال تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه به عشق و زیبایی معشوق میپردازد. شاعر از آرزوی وصال معشوق سخن میگوید و از اشتیاق و تنها بودن خود در جستجوی او شکایت میکند. حسرت و longing او برای دیدار جمال معشوق و درک عمیق از رازهای او در این اشعار موج میزند. شاعر همچنین اشارهای به بلبل و طوطی میکند که نماد عشق و دلتنگی است و از زیبایی و روحبخشی لبهای معشوق یاد میکند. به طور کلی، این شعر تصویری عمیق و احساسی از عشق و جستجوی زیبایی الهی ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: در پی دیدن و وصل شدن به تو، خیال من بیثبات شد. کاش میتوانستم در خواب، تنها یک لحظه تو را ملاقات کنم.
هوش مصنوعی: آه، کاش زمانی را پیدا میکردم تا به سوی خالق بزرگ بروم، اگر تو نشدی نشانهام که به من نوری از زیباییات بخشیدی.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر نیاز و فقرش به خاک و مادر زمین پناه نبرد، چگونه میتواند به اسرار و معارف بزرگ تو در خانهی عظمتت دسترسی پیدا کند؟
هوش مصنوعی: بلبل که جانش به خاطر نبودن گل، زخم خورده است، مانند طوطی بیزبان است و لبش از شیرینی سخن تو خالی است.
هوش مصنوعی: از لبهای تو، که روحی شاداب و روحبخش دارد، آب زلالی میچکد که مانند چاشنیای دلپذیر برای چشم و دل من است.
هوش مصنوعی: دامی که جانم را به چنگ میآورد، موهای بافتنی و زیبای توست. دلم مانند پرندهای است که در خیال تصویر خال تو به دام افتاده است.
هوش مصنوعی: به خاطر صحبتهای حسین، آگاه باش که چهره و روح تو باید در جستجوی حال خوب باشد، زیرا این همه حرف و بحث بیمعناست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو
عقل همه مقربان، بی خبر از وصال تو
جمله تویی به خود نگر جمله ببین که دایما
هجده هزار عالم است آینهٔ جمال تو
تا دل طالبانت را از تو دلالتی بود
[...]
گوهر دیده کرده ام، پیشکش جمال تو
اطلس رخ کشیده ام، در قدم خیال تو
جان و خرد در آستین، بر طمعی همی درم
بو، که عنایتی کند، در حق من وصال تو
در تو کجا رسد کسی، تا برسد بپای تو
[...]
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ جمال تو
هوش و روان بیدلان سوختهٔ جلال تو
کام دل شکستگان دیدن توست هر زمان
راحت جان خستگان یافتن وصال تو
دست تهی به درگهت آمدهام امیدوار
[...]
عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو
کوس و دهل نمیچخد بیشرف دوال تو
من به تو مایل و توی هر نفسی ملولتر
وه که خجل نمیشود میل من از ملال تو
ناز کن ای حیات جان کبر کن و بکش عنان
[...]
رفتی و یک نفس نرفت از نظرم خیالِ تو
بیخبرم ز خود ولی با خبرم ز حالِ تو
جانِ به لب رسیده را در قدمِ صبا کشم
گربه من آورد شبی مژدۀ اتّصالِ تو
مهرِ تو بر که افکنم بوی تو از که بشنوم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.