گنجور

 
حسین خوارزمی

ای دل و جان عاشقان شیفته لقای تو

عقل فضول کی برد راه بکبریای تو

بلبل طبع با نوا از چمن شمایلت

طوطی روح را دهن پر شکر از عطای تو

آتش جان خاکیان نفخه بی نیازیت

آب رخ هوائیان خاک در سرای تو

گشته قرار آسمان پایه قدر بنده ات

بوده و رای لامکان سلطنت گدای تو

دیده بدوخت از جهان آنکه بدید طلعتت

گشت جدا ز خویشتن هر که شد آشنای تو

هست ترا بجای من بنده بی شمار لیک

آه که بنده ترا نیست شهی بجای تو

تیغ بکش بکش مرا تا برسی بکام دل

جان هزار همچو من باد شها فدای تو

پیش سگان کوی تو جان برضا همی دهم

جان حسین اگر بود واسطه رضای تو

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

داد دلم به دست غم طره دلربای تو

برد به عرض بوسه جان عارض جانفزای تو

گر دل و جان ز دست شد غم نخورم برای خود

زانکه چه جان چه خاک ره گر نبود برای تو؟

دل که بود که دم زند تا ندهد مراد تو؟

[...]

عطار

ای دل مبتلای من شیفتهٔ هوای تو

دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو

رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران

چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو

نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم

[...]

عراقی

ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو

سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو

مرهم جان خستگان لعل حیات بخش تو

دام دل شکستگان طرهٔ دلربای تو

در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان

[...]

مولانا

جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو

آینه بین به خود نگر کیست دگر ورای تو

بوسه بده به روی خود راز بگو به گوش خود

هم تو ببین جمال خود هم تو بگو ثنای تو

نیست مجاز راز تو نیست گزاف ناز تو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ای به تو آرزویِ من بیش‌تر از جفایِ تو

سر برود ولی ز سر کم نشود هوایِ تو

دشمن و دوست گو بکن هر غرضی که ممکن است

جور همه جهانیان من بکشم برای تو

باقی‌ِ عمر بر درت سر بنهم به بندگی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه