گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
همام تبریزی

برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند

عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند

من دیوانه ز زنجیر نمی‌اندیشم

که کشیده‌ست مرا زلف مسلسل در بند

خسروان از پی نخجیر دوانند ولی

صید خوبان به دل خویش درآید به کمند

نه چنان واله آن صورت و بالا شده‌ام

که مرا با دگری مهر بود یا پیوند

گل رویت مگر از باغ بهشت آوردند

که به گلزار گلی نیست به رویت مانند

گر بود پرورش نیشکر از آب حیات

هم نسازند از آن چون لب شیرین تو قند

کردم اندیشه بدین حسن و لطافت که تویی

دگر از مادر ایتام نزاید فرزند

از تو نشکیبم و آرام نگیرم نفسی

عاشق آن است که از دوست نباشد خرسند

می‌دمد بوی خوشت هر نفس از شعر همام

لاجرم ولوله‌ای در همه آفاق افکند

 
 
 
ناصرخسرو

ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند

وز طمع مانده شب و روز بر آن در چو کلند

بر در میر تو، ای بیهده، بسته طمعی

از طمع صعبتر آن را که نه قید است و نه بند

شوم شاخی است طمع زی وی اندر منشین

[...]

مولانا

شمس تبریز! تو جانی و همه خلق تن‌اند

پیش جان و تن تو صورت تنها چه تنند

حکیم نزاری

آن کدام‌اند و کیان‌اند و کجا می‌باشند

کز خرد دور و برانگیخته با اوباش‌اند

گرچه آزرده و رنجور شود دل‌هاشان

از جفای دگران سینۀ کس نخراشند

برِ این کِشته گر ابلیس خورد گر آدم

[...]

خواجوی کرمانی

سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند

ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند

زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند

چون شدم کشته ز تیغم بچه می ترسانند

روی بنمای که جمعی که پریشان تواند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه