برای دیدن رویت خوش است بینایی
ز بهر نام تو آید به کار گویایی
نشسته بر در گوش است جان ما شب و روز
بدان هوس که اشارت بدو چه فرمایی
ز حسن روی تو رضوان امید میدارد
که روز حشر مگر روضه را بیارایی
چو در بهشت روی مینگر در آب حیات
ببین مشاهده خویش تا بیاسایی
ز حسن یوسف اگر دست پاره میکردند
که را بود حرکت گر تو روی بنمایی
خیال روی تو از پیش دیده خالی نیست
تو نیز بیخبری زان که همره مایی
درین حدیث من از غیرتت همیترسم
که در گشادن رازم عتاب فرمایی
میسرت نشود ای همام در مستی
که احتراز نمایی و راز نگشایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت روی محبوب اشاره دارد و نشان میدهد که بینایی برای دیدن او بسیار خوشایند است. شاعر بیان میکند که جان او همیشه در انتظار اشارهای از محبوب است. او به عزم خداوند در روز قیامت و زیباییهای بهشت اشاره میکند و از ابراز عشق و حسادت میترسد که مبادا رازهای دل او فاش شود. در نهایت، شاعر به دوگانگی احساساتش میپردازد؛ هم میخواهد از زیبایی محبوب لذت ببرد و هم نگران عواقب آن است.
هوش مصنوعی: دیدن چهرهات برایم لذتبخش است، چشمانم که به خاطر تو باز شدهاند، به من قدرت بیان میدهند.
هوش مصنوعی: روح ما همچون یک گوش حساس، شبانهروز بر آستان در انتظار است و تنها آرزویمان این است که بدانیم او چه سخنی خواهد گفت و چه راهنماییهایی به ما خواهد کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهرهات، بهشت امیدوار است که در روز قیامت، زیباییاش را با چهرهات زینت بخشد.
هوش مصنوعی: وقتی در بهشت به چهره خود در آب حیات نگاه کنی، این تصویر را ببین و آرامش بگیری.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی یوسف باعث میشد که دستها را پاره کنند، پس چه نیازی به حرکت و فعالیت است وقتی تو زیباییات را نشان میدهی؟
هوش مصنوعی: تصور چهره تو همیشه در ذهنم وجود دارد و تو هم از این موضوع بیاطلاع نیستی، چون همیشه کنار من هستی.
هوش مصنوعی: در این گفته، من نگران از غیرت تو هستم و میترسم که اگر راز من را فاش کنم، به من تازیانهی سرزنش بزنی.
هوش مصنوعی: ای دوست، در حال سکر و شادمانی نباید خود را کنترل کنی و از بیان رازها پرهیز کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.