شمارهٔ ۲۰۱
اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی
با وصل را ثباتی با عمر را زوالی
پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی
گر بی تو دیدهام را میلی بود به رویی
از بهردوست خواهم هم جان و هم جهان را
از نور چشم خویشم پیدا شود ملالی
چون دیگران نباشم در بند جاه و مالی
ترسم که هم نباید در خدمتت مجالی
ای اشتباق جانم بگذار تا بخسبم
بنویس بک سلامم نا کی دریغ داری
چون نیستم وصالی باری کم از خیالی
از خستگان نسیمی وز تشنگان زلالی
چون بی شما ندارم ذوق از حیات خواهم
زینجا قیاس می کن با خود حساب سالی
دور از تو هم شکیبی بودی همام را گر
دیدی میان خوبان حسن تو را مثالی
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...