نه باغ بود و نه انگور و می، نه بادهپرست
که دوست داد شرابی به عاشقان الست
هنوز در سر ما هست ذوق آن مستی
حریف مجلس او تا ابد بود سرمست
ز دست و پا و سر ما اثر نبود هنوز
که جان شراب محبت کشید و رفت از دست
اگر چه از شکن زلف خوب رویان شد
دلم شکسته ولی عهد روی او نشکست
ز غیرت است که چندین هزار پرده نور
میان دیده عشاق و روی خویش ببست
گذشت عکس وی از پردهها و پرده ما
درید و زاهد مستور گشت باده پرست
همام را همه شب انتظار خورشید است
خنک دلی که به نور صفات حق پیوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالت عشق و مستی ناشی از عشق میپردازد. او یاد میکند که نه باغی وجود دارد و نه می که بادهپرست باشد، اما دوست به عاشقان شرابی داده است که هنوز در دل آنها اثر دارد. شاعر اشاره میکند که عشق به قدری عمیق و نافذ است که حتی با وجود درد و شکست، دلش هنوز به یاد محبوب وفادار مانده است. او به پردههایی که بین عاشق و معشوق قرار گرفته اشاره میکند و میگوید که این پردهها با عشق شکسته شدهاند. در نهایت، شاعری از انتظار برای نور حقیقت و روشنایی در قلب انسانها سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نه باغی بود و نه انگور و نه شرابی، و نه کسی بود که به دوستانش نوشیدنیای هدیه کند.
هوش مصنوعی: ما هنوز از شوق و حس و حال آن قرص خوشی و شادی که در دیدار او پیدا کردیم، سرمستیم و این حالتا تا همیشه در دل ما باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: از حرکات و رفتار ما هنوز نشانی نیست، زیرا که جان ما به خاطر عشق، شراب محبت را نوشید و از دست رفت.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل من از گرفتار شدن در زلف زیبارویان دچار شکستگی شده، اما عشق و ارادت به چهره او همچنان پابرجا و استوار است.
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت و علاقهاش، چندین هزار پردهی نور بین چشمان عاشقان و چهرهاش قرار داده است.
هوش مصنوعی: عکس زیبایی او از پردهها عبور کرد و پردههای ما را پاره کرد و زاهد که خود را پنهان میکرد، به پرستش میگساری روی آورد.
هوش مصنوعی: همام تمام شب منتظر طلوع خورشید است و خوش به حال کسی که با صفات خداوند آشنا شده و به نور آنها رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.