غنچهٔ خندان فدا بادت چو بگشایی دهن
آب حیوان است یا لب جان شیرین یا سخن
قامت سرو خرامان است یا بالای تو
نه به بالایت نروید هیچ سروی در چمن
این چنین سروی اگر یوسف بدیدی در قبا
از گریبان تا به دامن پاره کردی پیرهن
با صفای عارضت هرگز ندارد نسبتی
قطرهٔ شبنم سحرگه بر سر برگ سمن
آب روی خود نگه دار از نظرها زینهار
هم به چشم خویشتن بین آب روی خویشتن
با ختن میلی نداریم و ز مشکش فارغیم
عشق با چین سر زلف تو باید باختن
نیست زلفت را سر مویی به جانم التفات
ای هزاران جان سر زلف تو را در هر شکن
گرچه نور چشم مایی شمع چون خوانم تو را
هم ادب نبود که گویم آفتاب انجمن
روی تو شمعیست کز انوار قدس افروختند
چشمهٔ خورشید باید شمع رویت را لگن
تا خیال قامتت بر چشمه چشم همام
سایهای افکند فارغ شد ز سرو و نارون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوق است. شاعر از غنچهای خندان میگوید که با گشایش دهن، میتواند به آب حیات یا شیرینی جان تبدیل شود. او زیبایی و قامت معشوق را با سرو و گلهای چمن مقایسه میکند و تأکید میکند که هیچ درختی به پای او نمیرسد. شاعر همچنین به شگفتی و حیرت خود از زیباییهای معشوق اشاره میکند که آن را فراتر از هر موجودی میداند. عشق و شوق او در میان زلفهای معشوقی خود را نشان میدهد و بیان میکند که با او هیچ میلی به ختن و مشک ندارد. در نهایت، شاعر به نور و درخشندگی چهره معشوق میپردازد و اشاره میکند که زیبایی او مانند خورشید است.
هوش مصنوعی: وقتی غنچهٔ خندان گشوده میشود، آیا آنچه که از درونش بیرون میآید، آب حیات است یا شیرینی کلامی؟
هوش مصنوعی: قامت تو همانند سروهای خرامان و زیباست، اما هیچ سروی نمیتواند به زیبایی و شکوه تو در چمن نزدیک شود.
هوش مصنوعی: اگر در قبا یوسف را ببینی، آنقدر از زیبایی او شگفتزده میشوی که انگار برای تماشای او، پیرهنات را تا دامن پاره میکنی.
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو هیچگاه قابل مقایسه با قطرهٔ شبنم در صبح زود بر روی برگ گل سمن نیست.
هوش مصنوعی: سعی کن آبروی خود را در برابر نگاه دیگران حفظ کنی و مراقب باش که خودت هم خودت را درست ببینی.
هوش مصنوعی: ما علاقهای به ختن و خوشبوهایش نداریم و از عطر آن بینیازیم، عشق واقعی در باختن به موهای پیچ در پیچ تو نهفته است.
هوش مصنوعی: هر موی زلف تو به من اهمیت دارد، ای کاش توجهی به حال من کنی. من هزار جان هم داشته باشم، باز هم سر زلف تو را در هر پیچ و خم آن میبینم.
هوش مصنوعی: اگرچه تو برای من بسیار عزیز و گرامی هستی، اما وقتی تو را شمع مینامم، درست نیست که به تو بگویم آفتاب جمع.
هوش مصنوعی: روی تو مانند شمعی است که از نور مقدس شعلهور شده، و چشمهٔ خورشید باید ظرفی برای نگهداری شمع زیبایی تو باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که تصور زیبایی تو بر چشمان همام (که به نوعی نماد زیبایی و ظرافت است) سایهافکن شد، دیگر نیازی به نگرانی درباره درختان سرو و نارون ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن
سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان
ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن
همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون
نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن
راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو
[...]
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
[...]
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن
هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند
گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن
گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
[...]
ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن
روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق
سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.