گنجور

 
همام تبریزی

منتظر باشند شب‌ها عاشقان ناکرده خواب

تا برآید بامداد از شرق کویت آفتاب

آفتابی می‌کند از مشرق رویت طلوع

کز شعاع آن نیارد چشمهٔ خورشید تاب

پرتو روی تو نگذارد که بینم صورتت

دست غیرت بست بر رویت هم از رویت نقاب

عاشقان را زلف تو زنجیر بر گردن نهاد

گشت از اقبال رویت هندویی مالک رقاب

حسن را از دیده‌ها پیوسته پنهان داشتن

جز به روز روی تو بیرون نیامد از حجاب

جز وصالت آرزویی نیست جان را از جهان

عقل می‌گوید خیال است این مگر بینی به خواب

گر شراب این است کز عشق تو ما را در سر است

باده مستان را فریبی می‌نماید چون سراب

در میان غنچه خندان گل هر بامداد

می نماید قطره‌ها چون بر رخ خوبان گلاب

چیست دانی آن صبا چون وصف حسنت می‌کند

در دهان غنچه از ذوق لبت می‌آید آب

ز انتظار وعدهٔ وصلت به جان آمد همام

هم نگفتی این سخن گر عمر ننمودی شتاب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه