گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای دهانت، چشمه آب حیات

شمع رویت آفتاب کاینات

تا دلم از شادی وصلت نماند

از کمند غم نمی یابم نجات

گریه را مپسند هر دم تا به کی

پیش چشم از گریه جیحون و فرات

زاتش هجرت تن خاکی بسوخت

تا کدامین باد آرد سوی مات

هر که بی تو زنده ماند مرده به

جز وصالت نیست مقصود از حیات

گر ندیدی سبزه ای بر آب خضر

گرد آن شکر ببین رسته نبات

بت پرستان گر ز تو آگه شوند

یاد نارند از بتان سومنات

از شراب شب نشینان در خمار

هات کأسا یا حبیبی بالغدات

همچو ذره در هوای مهر تو

نیست خسرو را دمی صبر و ثبات

 
 
 
ناصرخسرو

ای به خور مشغول دایم چون نبات

چیست نزد تو خبر زین دایرات؟

خود چنین بر شد بلند از ذات خویش

خیره خیر این نیلگون بی‌در کلات؟

یا کسی دیگر مر او را بر کشید

[...]

همام تبریزی

چون لبت از مصر کی خیزد نبات

کز نباتت می‌چکد آب حیات

دوستانت ز آب حیوان بی‌نصیب

تشنگان جان داده نزدیک فرات

صانع از روی تو شمعی برفروخت

[...]

حکیم نزاری

چون لبت مصرکی خیزد نبات

کز نباتت می چکد آبِ حیات

دوستانت ز آبِ حیوان بی نصیب

تشنگان جان داده نزدیکِ فرات

صانع از روی تو شمعی برفروخت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه