دوش از لبت ربودهام ای مهربان شکر
پیداست در بیان من امروز آن شکر
چون نی به خدمت تو بسی بستهام میان
تا همچو نی گرفتهام اندر دهان شکر
در عمر خود لبم ز لبت یک شکر گرفت
آری به کیل میبفروشد از آن شکر
از تاب آفتاب رخت تا نگردد آب
شد زیر سایه خط سبزش نهان شکر
پیش از خط ولب تو نگارا ندیدهام
دیگر که از نبات کند سایهبان شکر
جانم فدای آن لب جانان که میدهد
از ذوق اندکی به مذاقم نشان شکر
یاد لبت چو میگذرد بر زبان من
حالی همیشود ز زبانم روان شکر
وصف لبت نهاد شکر در دهان من
گر بیش از این بگویم گردد زبان شکر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانم غریق نعمت شمس الملوک شد
وین طرفه تر که میزیم اکنون به جان شکر
از بس که ابر لطف ببارید بر سرم
بشکفت از بهار دلم بوستان شکر
بر گلبن ثناش زبان چو بلبلم
[...]
ای پر شکر ز ذکر عطایت، دهان شکر
می نازد از سخایت طبعت روان شکر
جودتو تازه کرد درسومش وگرنه بود
منسوخ آیت کرم و داستان شکر
از خوان بخشش تو شکم سیر میکنند
[...]
شاها سزد که در شکرستان مدح تو
طوطی طبع من شکند هر زمان شکر
از خوان بخشش تو گرم بهره نیست هست
دایم ز شکر عاطفتم در دهان شکر
ز انعام شه که در حق این بنده کرده بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.