گنجور

 
همام تبریزی

لبت راست آب حیاتی دگر

دهان تو دارد نباتی دگر

تو سلطان حسنی و ما بی‌نوا

بود حسن را هم زکاتی دگر

نظر کرده چشمت یکی ره به من

نماید مگر التفاتی دگر

بر اصحاب دل از خط آورده‌ای

به صد جان و صد دل براتی دگر

لبت گر زند یک نفس با همام

یبخشد به جانش حیاتی دگر