سفیده دم چو در از ابر درفشان بچکد
به کام لاله و سون زلال جان بچکد
روان کن آن می چون آفتاب گرماگرم
چنان که خوی ز بناگوش دوستان بچکد
شراب آب حیات است وجان ما مسرور
که مرده زنده کند چون به خاکدان بچکد
خوشا کشیدن می بر بساط سبزه چو ابر
کشیده باشد و باران یگان یگان بچکد
چنان بر آب خود آید چمن ز ابر بهار
که هر زمان تری از شاخ ارغوان بچکد
به روی نازک گل تیز منگر، ای نرگس
که خون ز رویش ترسم بناگهان بچکد
ز شاخ سبزه چنان آب می چکد ز تری
که در ز خانه خسرو به هر زمان بچکد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره لذتها و زیباییهای طبیعت و عشق به زندگی است. شاعر از بارش باران، شراب و تاثیرات آنها بر روی گلها و طبیعت سخن میگوید. او به ارتباط بین شراب و زندگی اشاره میکند و بیان میکند که شراب میتواند جان مردگان را زنده کند. همچنین، زیباییهای بهار و تری جوانهها را توصیف میکند و بر هشدارهایی درباره آسیب به گلها تاکید میکند. در نهایت، شعر فضایی شاداب و پر از زندگی را به تصویر میکشد که هر قطره باران میتواند خوشحالی و زندگی را به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که ابرها شکوفا میشوند و باران به رنگ سپید بر زمین میریزد، گویی که زندگی و طراوت از آسمان به لالهها و حیات جاری میشود.
هوش مصنوعی: بیا آن شراب را با حرارت و گرمای آفتاب بریز که ویژگی و صفای دل دوستان بهطور طبیعی از آن جاری شود.
هوش مصنوعی: شراب همچون آب حیات است و روح ما را شاد میکند، زیرا وقتی این نوشیدنی به خاک میافتد، میتواند جان مردگان را دوباره زنده نماید.
هوش مصنوعی: چه خوب است که در یک محیط زیبا و دلنشین، شراب بنوشیم، هنگامی که ابرها در آسمان گستردهاند و باران ریز ریز میبارد.
هوش مصنوعی: چنان باران به زمین میبارد که چمنزار سرسبز و پرطراوت میشود و هر لحظه از شاخههای درختان ارغوان آب میچکد.
هوش مصنوعی: به گل لطیف و نازک با احتیاط نگاه کن، ای نرگس، چون ممکن است از روی آن ناگهان قطرههای خون بریزد.
هوش مصنوعی: از شاخهای سبز، باران به قدری میچکد که انگار در خانه خسرو، هر لحظه آب میریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عرق چو از رخت، ای سرو دلستان، بچکد
ز خاک لاله برآید، ز لاله جان بچکد
هزار سال پس از مرگ زنده شاید بود
به بوی آب حیاتی کزان دهان بچکد
ازان حدیث لبت بر زبان نمیرانم
[...]
ز تاب می چو خوی از روی دلستان بچکد
مرا ز نرگس تر آب ارغوان بچکد
ز غنچه لب یاقوت رنگ او چه عجب
که خون شود دل لعل از عروق کان بچکد
زرنگ و بوی ندانم گلاب یا عرق است
[...]
سحاب بهر یمین پادشاه روی زمین
به رقعهای که ز خطش زلال جان بچکد
سواد شعر مرا التماس کرد از من
کنم به دیده سودای که آب از آن بچکد
چنان که قطرهٔ شبنم ز ارغوان بچکد
عرق ز عارض آن ماه مهربان بچکد
ز شرم آتش و آب رخش به طرف چمن
گل آب گردد و بر روی گلستان بچکد
اگر ز دیدهٔ من یک زمان نهان گردد
[...]
عجب مدار گرم دل ز دیدگان بچکد
ز شوق تیغ تو خون گردد آن زمان بچکد
چو وصف نازکی عارضت کنم دائم
به لب نیامده حرف از سر زبان بچکد
حدیث لعل لبت گر کنم عجب نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.