گنجور

 
رودکی

سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه

اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه

نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست

ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه

کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت

ز خویش حیف بود، گر دمی بود آگاه

به چشمت اندر بالار ننگری تو به روز

به شب به چشم کسان اندرون ببینی کاه

 
 
 
شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه

به مهرگانی بنشست بامداد پگاه

برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز

به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه

به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن

[...]

ازرقی هروی

مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه

که با سعادت زهره است و باطراوت ماه

سعادتی که همه در روان گشاید طبع

طراوتی که همه بر خرد ببندد راه

اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

ایا بهار من و عید نیکوان سپاه

چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه

بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام

برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه

میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست

به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه

چرا دو چشم تو دیبای لعل پوشیدست

اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه

ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

نظام ملک و ولایت جمال تاج و کلاه

سر محامد محمود شاهزاده و شاه

بلاهور درآمد میان موکب خویش

به زینتی که برآید شب چهارده ماه

قضا به روی همی رفت پیش او همه دشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه