خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم
با وصال او به شادی روزگاری داشتم
داشتم، باری از این اندیشه کاید جان برون
بر زبان راندن نمی آرم که یاری داشتم
تن چو گل صد پاره شد، از بس که غلتیدم به خاک
از فسون آن که خرم نوبهاری داشتم
خوش نیاید کایم از خانه برون کاین خانه را
دوست می دارم که در وی دوستداری داشتم
نیست رنجی گر تن از غم مو شد و رنج است و بس
کان ز تار موی خوبان یادگاری داشتم
چند گویی «صبر کن تا روز شادی در رسد»
طاقتم شد، صبر کردم تا قراری داشتم
عشق گوید، خسروا، وقتی دل خوش داشتی
این زمان چون نیست، چون گویم که «آری داشتم »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و دلخوشیهایی است که شاعر با دوستش تجربه کرده است. او به یاد روزهایی میافتد که با دوستش خوش بود و از وصال او شادمان بود. شاعر احساس میکند که اندیشههایش او را آزار میدهد و یادآوری میکند که بدنش از غم عشق به خاک افتاده است. از درون دل میگوید که دوستی را که دارد، در خانهاش ترجیح میدهد و رنج و غم را در یاد معشوقش میپذیرد. او در نهایت به صبر و انتظار برای رسیدن روزهای خوشی اشاره میکند و به حال کنونیاش که از نبود آن روزها غمگین است، میپردازد.
هوش مصنوعی: خوشحالترین روز برایم زمانی است که با دوست خود کاری داشته باشم و به واسطهی دیدار او، ایام شاد و خوشی را سپری کنم.
هوش مصنوعی: در ذهنم باری از این فکر وجود دارد که نمیتوانم آن را بیان کنم، زیرا یاری داشتم.
هوش مصنوعی: بدن من مانند گل разруш شدهای شده است، به خاطر این که پیوسته در خاک غلتیدهام به خاطر جاذبههای زیبایی که در بهار خوشحالکننده است.
هوش مصنوعی: نمیخواهم از خانه بیرون بروم، زیرا این خانه را دوست دارم و در اینجا عشق ورزیدهام.
هوش مصنوعی: اگر از درد و ناراحتی به خاطر موهای معشوق رنج ببرم، ایرادی ندارد، چرا که تنها درد و رنجی است که از یادگار زیبایی آنان دارم.
هوش مصنوعی: چند بار به خودم گفتم که صبر کن تا روز خوشحالی برسد، اما دیگر صبرم تمام شده است. صبر کردم و حالا دیگر منتظر به نتیجهای هستم.
هوش مصنوعی: عشق میگوید، ای زیاندیده، وقتی که دلت شاد بود یا زمانی که خوشحال بودی، حالا که این احساس از دست رفته، چطور میتوانم بگویم که «بله، من این احساس را داشتم»؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم
سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم
یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار
درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم
کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من
[...]
روزگاری روی در روی نگاری داشتم
راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم
همچو بلبل می خروشیدم بفصل نوبهار
زانک در بستان عشرت نوبهاری داشتم
خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهر آنک
[...]
دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم
تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم
اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار
از برای آنکه در دست اختیاری داشتم
شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی
[...]
یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم
در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم
از تهی پایی به هر صحرا که راهم می فتاد
از سر هر خار امید بهاری داشتم
سکه فرمانروایی داشت روی چون زرم
[...]
یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم
بر سر مژگان ز خون دل بهاری داشتم
وقت آن زلف پریشان خوش، که از سودای او
خاطر جمع و دل امیدواری داشتم
تا غمش در سینه بود، اسباب عیشم کم نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.