هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

در مجلس اگر او نظری با دگری داشت

دانند حریفان که در آن هم نظری داشت

هر لاله، که با داغ دل از خاک برآمد

دیدم که: ز سودای تو پر خون جگری داشت

امروز سر زلف تو آشفته چرا بود؟

گویا ز پریشانی دلها خبری داشت

فریاد! که رفت از سرم آن سرو، که عمری

من خاک رهش بودم و بر من گذری داشت

با جام و قدح عزم چمن کرد، چو نرگس

هر کس که درین روز بکف سیم و زری داشت

زین مرحله آهنگ عدم کرد هلالی

مانند غریبی، که هوای سفری داشت