گنجور

 
فصیحی هروی

کو جنونی تا خرد را طعمه سودا کنم

عقل را دیوانه سازم عشق را رسوا کنم

چون وفا زین دوستان ده زبان گیرم کنار

چون مروت در پس زانوی عزلت جا کنم

خوی دل گیرم طلاق بستر راحت دهم

دشنه زاری از برای خوابگه پیدا کنم

چون نمیروید گیاهی زین چمن تاکی چو ابر

سینه آتش خانه سازم دیده را دریا کنم

بر فراز قاف گمنامی بگیرم آشیان

کوری چشم فصیحی نام خود عنقا کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode