گنجور

 
فصیحی هروی

کو جنونی تا خرد را طعمه سودا کنم

عقل را دیوانه سازم عشق را رسوا کنم

چون وفا زین دوستان ده زبان گیرم کنار

چون مروت در پس زانوی عزلت جا کنم

خوی دل گیرم طلاق بستر راحت دهم

دشنه زاری از برای خوابگه پیدا کنم

چون نمیروید گیاهی زین چمن تاکی چو ابر

سینه آتش خانه سازم دیده را دریا کنم

بر فراز قاف گمنامی بگیرم آشیان

کوری چشم فصیحی نام خود عنقا کنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

کی بود یارب که رو در یثرب و بطحا کنم

گه به مکه منزل و گه در مدینه جا کنم

بر کنار زمزم از دل برکشم یک زمزمه

وز دو چشم خون فشان آن چشمه را دریا کنم

صد هزاران دی درین سودا مرا امروز گشت

[...]

هلالی جغتایی

هر شبی گویم که: فردا ترک این سودا کنم

باز چون فردا شود امروز را فردا کنم

چون مرا سودایت از روز نخستین در سرست

پس همان بهتر که آخر سر درین سودا کنم

ای خوشا! کز بیخودیها سر نهم بر پای او

[...]

محتشم کاشانی

من نه مجنونم که خواهم روی در صحرا کنم

خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم

تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار

خویش را پروانهٔ آن شمع بی‌پروا کنم

گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
کلیم

باده کو تا موج سان رقص از همه اعضا کنم

چون حباب از فرق دستار یقین را وا کنم

خار بی گل، دود بی آتش بمن قسمت رسد

خواه گلشن خواه گلخن هر کجا مأوا کنم

پای سیرم نیست اما سیل اشکم داده اند

[...]

صائب تبریزی

رشته امید را تا چند پیوندم به خلق

تا به کی شیرازه بال و پر عنقا کنم

می ربایندش ز دست یکدگر خوبان چوگل

من دل گم گشته خودرا کجا کنم

با چنین کامی که از تلخی سخن رامی گزد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه