گنجور

 
حزین لاهیجی

سفید کرد غمت دیده های تار مرا

بود سیاهی زلف تو روزگار مرا

چو شمع، سوز دل خود مرا تمام کند

به دیگری نگذارد غم تو کار مرا

ز رستخیز نخیزد ز جا مگر که دگر

هوای گرد تو گشتن بود، غبار مرا

ز چشم مست توام یک نظر بس است ولی

هزار میکده می، نشکند خمار مرا

دغل مباز که هرگز خراب نتوان کرد

ز فیل مست ستم، عهد استوار مرا

چو زلف، رشتهٔ گلدستهٔ میان تو شد

وفا پر از گل حسرت کند کنار مرا

همیشه ریشهٔ نخلم ز گریه بود در آب

سموم هجر فرو ریخت، برگ و بار مرا

ز تندباد نلرزد، چو شاخ سنگین شد

دواست رطل گران، دست رعشه دار مرا

به شمع وادی ایمن گشود دیده کلیم

ندیده بود مگر آتشین عذار مرا؟

کند شکوفه ی بادام، خار مژگانم

به چشم من گذر افتد اگر، بهار مرا

خمار در سر و چون چشم یار بیمارم

خبر دهید ز من، مست هوشیار مرا

خوشم که ناوک آن غمزه، خسته است حزین

دل فگار مرا، جان بی قرار مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

برفت و بر سر آتش نشاند یار مرا

به پای حادثه افکند روزگار مرا

گر آشکار کند آب دیده راز دلم

میان آتش سوزان چه اختیار مرا

چنان نکرد کمند بلای عشقم صید

[...]

جامی

خوش است ناز تو ای سرو گل عذار مرا

نیاز پرور عشقم به ناز دار مرا

مگو به طرف چمن جلوه ریاحین بین

دلم اسیر تو با دیگران چه کار مرا

ز گشت باغ چه خیزد ز گل چه بگشاید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
امیرعلیشیر نوایی

ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا

هنوز شکر بود صدهزار بار مرا

گرم بود می گلگون ز ساقی گلرخ

به حور و کوثرت ای پارسا چه کار مرا؟

به بوسه ای که دهی و کشی منه منت

[...]

بابافغانی

زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا

نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا

بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید

زدست رفت و نیامد بهیچ کار مرا

عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش

[...]

سام میرزا صفوی

خیال بست که خون ریزد آن نگار مرا

فعان که می کشد آخر خیال یار مرا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه