زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا
نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا
بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید
زدست رفت و نیامد بهیچ کار مرا
عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش
بخواب آمد و بگرفت در کنار مرا
هنوز سوزدم از داغ آرزوی تو دل
گهی که لاله دمد از سر مزار مرا
دوای خود زکه جویم که تا تو برگشتی
شدست دشمن جان آنکه بود یار مرا
نه من زسنگ جفای تو دل شکسته شدم
که در فراق، چنین ساخت روزگار مرا
بشهر و کوی فغانی کسم نمیباید
که نیست بی مه خود هیچ جا قرار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ابراز درد و حسرت خود درباره عشق ناکامش میپردازد. او از بیاحترامی و بیاعتباری نزد دیگران گلایه میکند و میگوید که امیدش به عشق و دیدار محبوبش از بین رفته است. شاعر به مجنون اشاره میکند و میگوید که هرگز از عشقش دست نمیکشد. عشق او همچنان دردناک است و او در جستجوی درمان این درد است. در نهایت، شاعر بیان میکند که در غیاب محبوبش، هیچ جا آرامش ندارد و احساس بیسر و سامانی میکند.
هوش مصنوعی: ای گل عزیز، تو چقدر زیبا و باارزش بودی که به خاطر تو هیچ اعتباری برای من در میان دیگران باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من برای چشمانتظاریها و آرزوهایم امید فراوانی داشتم، اما وقتی چهرهی تو را دیدم، همهی آن امیدها از دست رفت و دیگر بازنگشتند، حتی در هیچ یک از کارهایم.
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر من از میان نروم، چون مجنون دیشب در خواب به سراغم آمد و مرا در آغوش گرفت.
هوش مصنوعی: هنوز از عشق تو میسوزم و دلتنگم، گاهی که لالهها از بالای مزارم شکوفا میشوند.
هوش مصنوعی: من به دنبال دارویی برای خود هستم، زیرا وقتی تو بازگشتی، جانم به دشمنی تبدیل شد که قبلاً یار من بود.
هوش مصنوعی: من به خاطر بیوفایی تو دل شکستهام، ولی نه به خاطر سنگینی آن، بلکه به خاطر دوری تو، این روزگار به این شکل برای من ساخته شده است.
هوش مصنوعی: در شهر و محلهای که فغان و نالهای وجود ندارد، هیچ جا برای من آرامشی نیست، چون بدون او هیچ جایی برای استراحت ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برفت و بر سر آتش نشاند یار مرا
به پای حادثه افکند روزگار مرا
گر آشکار کند آب دیده راز دلم
میان آتش سوزان چه اختیار مرا
چنان نکرد کمند بلای عشقم صید
[...]
خوش است ناز تو ای سرو گل عذار مرا
نیاز پرور عشقم به ناز دار مرا
مگو به طرف چمن جلوه ریاحین بین
دلم اسیر تو با دیگران چه کار مرا
ز گشت باغ چه خیزد ز گل چه بگشاید
[...]
ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا
هنوز شکر بود صدهزار بار مرا
گرم بود می گلگون ز ساقی گلرخ
به حور و کوثرت ای پارسا چه کار مرا؟
به بوسه ای که دهی و کشی منه منت
[...]
خیال بست که خون ریزد آن نگار مرا
فعان که می کشد آخر خیال یار مرا
فلک دگر نتواند گشود کار مرا
کرشمهای نتواند کشید بار مرا
چه طرف بندم ازین آسمان که همچون خود
نهاده است به سرگشتگی مدار مرا
اگر فراق اگر وصل دوزخی دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.