شمارهٔ ۸۱۶
رسید از عرق آن شاخ گل گلاب زده
چو لاله عارض گلبرگش آفتاب زده
روان ز هر رگ مویش می مغانهٔ ما
سر از چغانه خوش و طره مشک ناب زده
نهال سرشکن سرو قامتان چمن
خرام، سیل صفت راه صد خراب زده
شکرشکن به سخن، درد دل شنو به وفا
نمک ز خنده به دلهای شیخ و شاب زده
فکنده طره مشکین فروتر از سر دوش
لبش کرشمه فروش و نگه شراب زده
به جلوه آتش دلها چو شعله در شب تار
ز حلقه حلقهٔ آن زلف پیچ و تاب زده
گشود لب به سخن با من دل افتاده
نگه گشاده کمین، ابروان عتاب زده
من از شکیب، تهی کیسه وضع و او می گفت
که ای وصال طلب، عاشق شتاب زده
نمی توان ز بتان عاشقانه کام گرفت
به خون دیده و دل جوش اضطراب زده
ازبن مکالمه طومار شکوه پیچیدم
قلم به حرف ستم های بی حساب زده
میان شکر و شکایت به خود فرو رفتم
نهفته دست نهادم به دل، حجاب زده
ز دیده و دل پر خون برون مباد حزین
خیال او که شبیخون به خیل خواب زده
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...