گنجور

 
حزین لاهیجی

بی تو چسان به سر برد جان امیدوار من؟

ای بت دلفریب من، صبر من و قرار من

گوهر شاهوار من، مایه افتخار من

باغ من و بهار من، راحت روزگار من

جان من و جهان من، امن من و امان من

عین من و عیان من، سرّ من، آشکار من

زهر غم تو در جهان نوش و نشاط خستگان

تلخ تو در مذاق جان باده ی خوشگوار من

دل ز خم و سبوی تو، مست به های و هوی تو

مقصد دیده روی تو عشق تو اختیار من

سرور سرفراز من، مایهٔ سوز و ساز من

دلبر و دلنواز من، مونس و غمگسار من

دلبر بی نظیر من، مهر تو در ضمیر من

لطف تو دستگیر من، خواریت اعتبار من

دل به هوای روی تو، رفته به جستجوی تو

مانده در آرزوی تو، دیدهٔ اشکبار من

دوش که شمع سان تنم مایهٔ اشک و آه بود

آمد وکرد پرسشم، هوش ربا نگار من

گفت چگونه ای بگو، در غم من حزین من؟

بیکس من غریب من، خستهٔ سوگوار من

گفتم اگر وفا کنی، هست در انتظار تو

سینهٔ داغدار من، خاطر بی قرار من