بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را
سر کج افسران تاج سر زرین کلاهان را
همه محزون گدازان آفتاب مضطرب سوزان
شه اشفته حالان خسرو مجنون سپاهان را
تو ای سلطان خرم دل که از مشغولی غیرت
سر غوغای دیوان نیست خلوت دوست شاهان را
به خلوتگه چه بنشینی ز دست حاجیان بستان
نهانی عرضهای سر به مهرداد خواهان را
چو چشم کم حجابان سوی خود بینی بیاد آور
نگههای حجاب آمیز پر حسرت نگاهان را
ز کذب تهمت اندیشان گهی آگاه خواهی شد
که بیرون آری از زندان حرمان بیگناهان را
مباش ای محتشم پر ناامید از وی که میباشد
غم امیدواران گاه امید کاهان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای دلهای محزون و غمگین میپردازد. شاعر به باد خطاب میکند و از او میخواهد که حال پادشاهان و سربازان را بیان کند. او به سلطان خوشدل اشاره میکند که در آرامش و دور از نگرانیهای روزمرهی زندگی، در خلوت خود نشسته است. شاعر به توجه به نگاههای پرحسرت و غمهای ناشی از تهمتها و ناامیدیها اشاره دارد و بر این نکته تأکید میکند که باید از زندان اندوه و غم رهایی یافت و به امید بر روزهای بهتر نگاه کرد. این شعر بر تلاطم روح و دل انسانها در برابر مشکلات و ناامیدیها تأکید دارد و به لزوم امید و آرامش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای باد، به من بگو از آن سرزمین، جایی که زیباییهای پادشاهان و افسرانی که تاجهای زرین بر سر دارند، وجود دارد.
هوش مصنوعی: همه در غم و اندوه هستند و آفتاب نیز به شدت میسوزد. حال و روز شاه در هم ریخته و سپاهیان او مانند مجنون پریشاناند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه خرم و خوشحال که از علاقهات هیچ چیز دیگری مزاحم آرامش تو نیست، خلوت و تنهایی دوستان بزرگ تو را درک میکنی.
هوش مصنوعی: اگر در جای خلوت بنشینی، از دست حاجیان چیزی درخواست کن و آنچه را که در دل داری به طور مخفی و بدون آشکارسازی بیان کن.
هوش مصنوعی: وقتی که چشمان افرادی که کم حجاب هستند به سمت تو میآید، به یاد بیاور نگاههای پرحسرت و پوشیده کسانی که حجاب دارند و نمیتوانند احساسات خود را به راحتی نشان دهند.
هوش مصنوعی: با تفکر دروغین برخی افراد، روزی متوجه خواهی شد که چگونه میتوانی بیگناهان را از زندان ناامیدی آزاد کنی.
هوش مصنوعی: ای محتشم، از ناامیدی پرهیز کن، زیرا غم و اندوه برای کسانی که امید دارند، همیشه وجود دارد و گاهی امید افراد ناامید نیز کمرنگ میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمیدانم چه آیین است کافر کجکلاهان را
که شیر دایه پندارند خون بیگناهان را
ز حاکم غافلی ظالم نمیدانی که میباید
غم امیدواران بیشتر امیدکاهان را
به شوخیهای انصاف تو نازم در صف محشر
[...]
الهی پارهای تمکین رم وحشی نگاهان را
به قدر آرزوی ما شکستیکجکلاهان را
بهمحشرگر چنین باشد هجوم حیرت قاتل
چو مژگان بر قفا یابند دست دادخواهان را
چهامکان است خاک ما نظرگاه بتان گردد
[...]
بلا شد گوشهٔ چشم ترحم بیگناهان را
نگه٬ تیغ سیهتاب است، این مژگانسیاهان را
ز چشم مست دارد یاد، ساقی بادهپیمایی
در این مجلس که ساغر داد یا رب خوشنگاهان را؟
سر تسلیم می سایم، به خاک عجز و می کنم
[...]
تعالی الله به رحمت شاد کردن بیگناهان را
خجل نپسندد آزرم کرم بیدستگاهان را
خوی شرم گنه در پیشگاه رحمت عامت
سهیل و زهره افشانده ز سیما روسیاهان را
زهی دردت که با یک عالم آشوب جگرخایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.