گنجور

 
محتشم کاشانی

بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را

سر کج افسران تاج سر زرین کلاهان را

همه محزون گدازان آفتاب مضطرب سوزان

شه اشفته حالان خسرو مجنون سپاهان را

تو ای سلطان خرم دل که از مشغولی غیرت

سر غوغای دیوان نیست خلوت دوست شاهان را

به خلوتگه چه بنشینی ز دست حاجیان بستان

نهانی عرضهای سر به مهرداد خواهان را

چو چشم کم حجابان سوی خود بینی بیاد آور

نگه‌های حجاب آمیز پر حسرت نگاهان را

ز کذب تهمت اندیشان گهی آگاه خواهی شد

که بیرون آری از زندان حرمان بی‌گناهان را

مباش ای محتشم پر ناامید از وی که می‌باشد

غم امیدواران گاه امید کاهان را

 
 
 
فیاض لاهیجی

نمی‌دانم چه آیین است کافر کج‌کلاهان را

که شیر دایه پندارند خون بی‌گناهان را

ز حاکم غافلی ظالم نمی‌دانی که می‌باید

غم امیدواران بیشتر امیدکاهان را

به شوخی‌های انصاف تو نازم در صف محشر

[...]

بیدل دهلوی

الهی پاره‌ای تمکین رم وحشی نگاهان را

به قدر آرزوی ما شکستی‌کج‌کلاهان را

به‌محشرگر چنین باشد هجوم حیرت قاتل

چو مژگان بر قفا یابند دست دادخواهان را

چه‌امکان است خاک ما نظرگاه بتان گردد

[...]

حزین لاهیجی

بلا شد گوشهٔ چشم ترحم بی‌گناهان را

نگه٬ تیغ سیه‌تاب است، این مژگان‌سیاهان را

ز چشم مست دارد یاد، ساقی باده‌پیمایی

در این مجلس که ساغر داد یا رب خوش‌نگاهان را؟

سر تسلیم می سایم، به خاک عجز و می ‎کنم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
غالب دهلوی

تعالی الله به رحمت شاد کردن بی‌گناهان را

خجل نپسندد آزرم کرم بی‌دستگاهان را

خوی شرم گنه در پیشگاه رحمت عامت

سهیل و زهره افشانده ز سیما روسیاهان را

زهی دردت که با یک عالم آشوب جگرخایی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه