نکهت زلف تو را شمال ندارد
بوی تو را نافهٔ غزال ندارد
گر به مثل سنگ طور آینه گردد
طاقت آن حسن بی مثال ندارد
جان جهانی فدای آن لب میگون
خون مرا نوش کن، وبال ندارد
تخت سلیمان چو گرد، درکف باد است
دولت درویشی ام زوال ندارد
خلق جهان بندگان لذت نقدند
هیچ کس اندیشهٔ مآل ندارد
نیست به بزم زمانه عیش مصفا
شیشهٔ گردون می زلال ندارد
نکهت زلف تو کرد خار مرا، گل
فیض شبم صبح بر شکال ندارد
پوشش نعمت نه رسم شکرگزاریست
بلبل ما عیش زیر بال ندارد
ساخته ام از وصال او به خیالش
این صف اهل نظر، جدال ندارد
جلوهٔ دنیا کند چه کار به عارف؟
آینه آلایش از مثال ندارد
خندهٔ صبح است دایما ز ته دل
خاطر روشن دلان ملال ندارد
سیل حوادث مرا نمی برد از جا
کوه گران سنگ، انتقال ندارد
کنج قفس را نمی دهیم به گلشن
ذوق گلستان، شکسته بال ندارد
سرو چمان، این روش خرام ندیده ست
گل به چمن این عذار آل ندارد
کوه، حزین از ترانهٔ تو ز جا شد
زاهد بی درد، وجد و حال ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و عشق است و احساسات عمیق شاعر را نسبت به معشوق بیان میکند. شاعر به توصیف زلف و بوی معشوق میپردازد و تأکید میکند که هیچ چیزی به زیبایی و دلربایی او نمیرسد. او جان خود را فدای لبهای معشوق میکند و از زندگی درویشی خود که زوال ناپذیر است، سخن میگوید.
شاعر اشاره میکند که مردم دنیا تنها به خوشیهای زودگذر فکر میکنند و کمتر به عواقب کارهایشان توجه دارند. همچنین او به عدم وجود شادی واقعی در دنیا، خاصیت عشق و وصال، و عدم تأثیرات دنیایی بر عارفان اشاره میکند. در پایان، او از قدرت عشق و تأثیر عمیق آن بر روح و جان خود میگوید و به این نکته تأکید میکند که زیبایی و شوری که از عشق حاصل میشود، بینظیر است.
هوش مصنوعی: عطر و بوی زلف تو به خوشی باد شمال نیست و بوی تو مانند عطر نازک غزال نیست.
هوش مصنوعی: اگر حتی آینهای همچون سنگ سخت شود، باز هم ظرفیتی برای تحمل زیبایی بینظیر او ندارد.
هوش مصنوعی: جان من به خاطر آن لبهای میگونی که خون مرا نوش جان میکند، فدای او میشود و این کار عواقبی ندارد.
هوش مصنوعی: تخت سلیمان مانند یک حلقه میماند و در دستان باد قرار دارد. و سلطنت من به عنوان یک درویش، هیچگاه از بین نمیرود.
هوش مصنوعی: آدمیان در این جهان به دنبال لذتهای زودگذر و فعلی هستند و هیچکدام به آینده و عواقب کارهایشان فکر نمیکنند.
هوش مصنوعی: در مجالس و محافل دنیا، شادی و خوشی خالصی وجود ندارد، زیرا زندگی مثل شیشهای گردان است که خالص و زلال نیست.
هوش مصنوعی: زلف زیبای تو مثل خار به من آسیب زده است و دیگر گل خوشبویی که در شب دارم، صبحگاهانه جای خود را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: پوشیدن نعمت، نشانه سپاسگزاری نیست. بلبل ما بیعیش و خوشی در زیر بالش زندگی نمیکند.
هوش مصنوعی: من از پیوند او به خیالاش به این گروه اهل نظر نگاه میکنم و میبینم که هیچگونه جدالی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دنیا چه اهمیتی برای عارف دارد؟ زیرا او مانند آینهای است که هیچ آلودگی و نقصی را قبول نمیکند.
هوش مصنوعی: صبح با خندهاش همیشه نشاندهندهای از شادی و خوشحالی است و دلهای روشن و پاک هم هیچ دغدغه و ناراحتی ندارند.
هوش مصنوعی: سیل اتفاقات و مشکلات نمیتواند مرا از مسیرم منحرف کند، مانند کوه سخت و استوار که از جای خود حرکت نمیکند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر زیباییهای گلستان، به هیچ قیمتی گوشه قفس را رها نمیکنیم، زیرا پرنده شکستهبال نمیتواند از آن حمایت کند.
هوش مصنوعی: سرو خوشقد و قامت با این شیوهی راه رفتن، هرگز چنین ناز و غنجی را تجربه نکرده است و در میان گلها، این زیبایی و چهرهاش کمنظیر است.
هوش مصنوعی: کوه به خاطر صدای تو دگرگون و غمگین شده است، اما زاهدی که درد و رنج ندارد، از شوق و هیجان بیخبر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قد ترا سرواعتدال ندارد
این خم وچم ابروی هلال ندارد
رتبه درویش را به شاه چه نسبت
دولت آزادگی زوال ندارد
هیچ دلی نیست بی غبار کدورت
[...]
رستنش از دامت احتمال ندارد
مرغ اسیریست دل که بال ندارد
آن قدر و رفتار بین که سرو خرامان
جلوه جانبخش این نهال ندارد
روی تو ماهست لیک در خم ابرو
[...]
عاشقم و، عشق من زوال ندارد
رفتنم از کویت احتمال ندارد
وای بحالم، ز بیکسی که بکویت
هیچکسم آگهی ز حال ندارد
چون ندهم تن بدوری تو، که از پی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.