یاد آن زمان که بادهٔ عشرت به کام بود
دوری که خوش گذشت به ما، دور جام بود
ساقی ز خود شدیم، شرابی به کار نیست
مستانه جلوه های تو ما را تمام بود
از بس گذشت بی تو به ما تیره، روزگار
روشن نشد که روز و شب ما کدام بود
دوشم نمود باغ نوی، رنگ آل تو
جستم ز خواب، بوی گلم در مشام بود
باشد به روز رفتهٔ عمرم امیدها
دیدم چو صبح دولت پروانه شام بود
حرف الف نبود همان در میان حزین
در دل خیال قامت آن خوش خرام بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یاد دوران گذشته و خوشیهای آن اشاره دارد. شاعر از یادآوری لحظات شاد و بادهنوشی در کنار عشقش سخن میگوید و از شادیهای گذران زندگیاش مینالد. او از تنهایی و غم دوری از معشوقش شکایت دارد و احساس میکند که روزها و شبهایش به دلیل این دوری تیره و مبهم شده است. شاعر همچنین به تصاویری از زیباییهای معشوقش و تأثیرات آن بر روح و جانش اشاره میکند. در نهایت، او به دلگرمیها و امیدهایی اشاره دارد که به رغم گذر عمر هنوز وجود دارند.
هوش مصنوعی: به یاد میآورم زمانی را که لذت و شادی در زندگیام جاری بود و دورانی که با خوشحالی سپری شد، زمانی که با نوشیدن جامها مهمانی میچیدیم.
هوش مصنوعی: ما از خود بیخود شدهایم و دیگر نیازی به شراب نیست، چرا که زیباییهای تو ما را به تمام معنا سیراب کرده است.
هوش مصنوعی: روزگار ما به قدری سیاه و غمانگیز شده که نمیتوانیم تشخیص دهیم چه روزی و چه شبی داریم. هر لحظهای که بدون تو سپری میشود، تیره و تار است و زندگیام به حالت سردرگمی درآمده است.
هوش مصنوعی: دیشب در خواب باغ زیبایی را دیدم، رنگی شبیه به رنگ تو را از خواب پیدا کردم و بوی گل در بینیام حس میشد.
هوش مصنوعی: در زندگیام، با وجود اینکه سالها از عمرم گذشته و شبهای زیادی را تجربه کردهام، همچنان امیدهایی را در افق زندگی دیدم که مانند صبحی فرحبخش میتوانند به من روشنایی ببخشند.
هوش مصنوعی: حرف الف در اینجا به معنای عدم وجود یا کمبود است. در دل نگران و غمگین، تصویری از آن شخص زیبا و دلربا وجود داشت که به آرامی و با طراوت در ذهنم میچرخید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیگی که پار پختم چون ناتمام بود
باز آمدم که پخته شود هر چه خام بود
امسال نام خویش بشویم به آب می
کان زهدهای پار من از بهر نام بود
بسیار سالهاست که دل راه میرود
[...]
مرغ دلم که روشن ازو چشم دام بود
کشتی باین گناه که بیدانه رام بود
دیدم ز بیقراری خود در ره طلب
آسایشی که قافله را از مقام بود
بگذر ز نام و ننگ که رسوائی آورد
[...]
روزی که مرغ وحشی دل با تو رام بود
نه نامی از قفس نه نشانی ز دام بود
سرکش مشو ز ناز که گلچین روزگار
با گلبن آنچه کرد گل انتقام بود
مردم ز آرزوی وصال تو کین ثمر
[...]
شاهی که نور دیدهٔ خیرالانام بود
ماهی که بر سپهر معالی تمام بود
شد روزگار در نظرش تیره از غبار
باد مخالف از همه سو بس که عام بود
آب از حسین بُرّد و خنجر دهد به شمر
[...]
دانی که از کیم می وصلت به جام بود
زآن پیشتر که از می و معشوق نام بود
آزادیش کجا و رهایی کدام بود
تا بود جای مرغ دلم کنج دام بود
دانم که هوش من یکی از نیکوان ربود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.