گنجور

 
مشتاق اصفهانی

روزی که مرغ وحشی دل با تو رام بود

نه نامی از قفس نه نشانی ز دام بود

سرکش مشو ز ناز که گلچین روزگار

با گلبن آنچه کرد گل انتقام بود

مردم ز آرزوی وصال تو کین ثمر

هرگز نگشت پخته و تابود خام بود

می‌کش نیم‌ کنون که مرا آفریده‌اند

زان مشت گل که گاه سبوگاه جام بود

افغان که گشت هاله خط بوته گداز

حسن ترا که غیرت ماه تمام بود

شادم ز بیخودی که چه با غیر دیدمش

نشناختم که غیر که‌و او کدام بود

مشتاق لب به بند که افتاد در قفس

طوطی باین گناه که شیرین کلام بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اوحدی

دیگی که پار پختم چون ناتمام بود

باز آمدم که پخته شود هر چه خام بود

امسال نام خویش بشویم به آب می

کان زهدهای پار من از بهر نام بود

بسیار سالهاست که دل راه می‌رود

[...]

کلیم

مرغ دلم که روشن ازو چشم دام بود

کشتی باین گناه که بیدانه رام بود

دیدم ز بیقراری خود در ره طلب

آسایشی که قافله را از مقام بود

بگذر ز نام و ننگ که رسوائی آورد

[...]

حزین لاهیجی

یاد آن زمان که بادهٔ عشرت به کام بود

دوری که خوش گذشت به ما، دور جام بود

ساقی ز خود شدیم، شرابی به کار نیست

مستانه جلوه های تو ما را تمام بود

از بس گذشت بی تو به ما تیره، روزگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
سحاب اصفهانی

دانی که از کیم می وصلت به جام بود

زآن پیشتر که از می و معشوق نام بود

آزادیش کجا و رهایی کدام بود

تا بود جای مرغ دلم کنج دام بود

دانم که هوش من یکی از نیکوان ربود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه