روزی که مرغ وحشی دل با تو رام بود
نه نامی از قفس نه نشانی ز دام بود
سرکش مشو ز ناز که گلچین روزگار
با گلبن آنچه کرد گل انتقام بود
مردم ز آرزوی وصال تو کین ثمر
هرگز نگشت پخته و تابود خام بود
میکش نیم کنون که مرا آفریدهاند
زان مشت گل که گاه سبوگاه جام بود
افغان که گشت هاله خط بوته گداز
حسن ترا که غیرت ماه تمام بود
شادم ز بیخودی که چه با غیر دیدمش
نشناختم که غیر کهو او کدام بود
مشتاق لب به بند که افتاد در قفس
طوطی باین گناه که شیرین کلام بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و دلتنگی اشاره میکند و از خاطرات عاشقانهای سخن میگوید که فراموش شدهاند. او به روزگاری اشاره دارد که مرغ وحشی (نماینده عشق) آزاد و رام بوده و به زیبایی و محبت پرداخته. شاعر به درد و رنج ناشی از نرسیدن به معشوق اشاره میکند و از احساسات خود در این زمینه، از جمله شوق و ناامیدی، صحبت میکند. او همچنین به حسرتهای ناشی از عشق و جدایی، و غیرت و زیبایی معشوق میپردازد و در نهایت به قفس و محدودیتهای عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: روزی که پرنده آزاد و وحشی به تو توجه داشت و آرام بود، نه خبری از قفس بود و نه نشانهای از دام.
هوش مصنوعی: دست از ناز و خودخواهی بردار، زیرا فروردین جهان با باغ گل به انتقام اقدام کرده است.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر آرزوی رسیدن به تو، از آن خوشحالند، ولی این آرزو هیچگاه به نتیجهی واقعی و کامل نرسیده است و هنوز ناپخته و خام باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در حال حاضر در حال زندگی هستم و این زندگی از نیرویی ناشی میشود که مرا به وجود آورده است. این نیرو مانند گلی است که روزی ظرفی برای نوشیدنی بوده و حالا به من زندگی بخشیده است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت شخصی میپردازد که به عنوان یک منبع الهام در دل دیگران تأثیر میگذارد. آن فرد به قدری باوقار و شگفتانگیز است که زیباییاش مانند نوری در میان هالهای از دودی از بین میرود، و این زیبایی در مقایسه با باقی زیباییها بسیار برجسته و چشمنواز است. در واقع، شاعر از غیرت و عظمت این زیبایی یاد میکند که همواره در بین دیگران خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من از بیخبری خوشحالم، زیرا هرگز نتوانستم کسی را جز او ببینم و نشناختم که غیر او چه کسی است.
هوش مصنوعی: عاشق که به دام افتاد، مانند طوطی در قفس میماند، با این تفاوت که او به خاطر سخنانی شیرین و دلنشین گرفتار شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیگی که پار پختم چون ناتمام بود
باز آمدم که پخته شود هر چه خام بود
امسال نام خویش بشویم به آب می
کان زهدهای پار من از بهر نام بود
بسیار سالهاست که دل راه میرود
[...]
مرغ دلم که روشن ازو چشم دام بود
کشتی باین گناه که بیدانه رام بود
دیدم ز بیقراری خود در ره طلب
آسایشی که قافله را از مقام بود
بگذر ز نام و ننگ که رسوائی آورد
[...]
یاد آن زمان که بادهٔ عشرت به کام بود
دوری که خوش گذشت به ما، دور جام بود
ساقی ز خود شدیم، شرابی به کار نیست
مستانه جلوه های تو ما را تمام بود
از بس گذشت بی تو به ما تیره، روزگار
[...]
دانی که از کیم می وصلت به جام بود
زآن پیشتر که از می و معشوق نام بود
آزادیش کجا و رهایی کدام بود
تا بود جای مرغ دلم کنج دام بود
دانم که هوش من یکی از نیکوان ربود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.